۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه
بهترین راه ترک سیگار
نوشته شده توسط دونده at ۷:۴۴ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه
بازتاب سان.سور روی شخصیت و زندگی شخصی
تازه وقتی پنجره رو بستم فهمیدم که جریان چیه؟ روی نت نبودم که!
حال جدای اینحرفا این کتاب بالا خیلی عالیه. یک دید تکاملی جالب داره روی سکس. کسی اگه خواست کامنت بزاره براش بفرستم.
نوشته شده توسط دونده at ۱:۳۷ 9 comments
۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه
فراتکمهری یا polyamory
نوشته شده توسط دونده at ۲۲:۲۸ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سهشنبه
نظری دربارهی توییتر و کمی هم از ازدواج گروهی
زمانی، برای از بین بردن این نقص در دنیای ارتباطات، ابزارهای مختلفی مانند چت صوتی (voice chat) یا وبکم و همچنین استفاده از اسمایلیها(smileys) پرکاربرد شدند.
با حضور رشد استفاده از وب و ابزارهای جدید آن، این نقص بیشتر خود را نشان میدهد و ابزارهای ارتباطی جدیدی برای رفع آن به وجود میآیند. در این پست به معرفی ابزاری نسبتا جدید در این زمینه میپردازم که معتقدم میتواند ارتباط بر روی وب را حتی از ارتباط حضوری موثرتر کند.
موارد بسیار متفاوتی از استفاده از توییتر یا ابزارهای مشابه آن در جاهای دیگر مانند فیسبوک وجود دارند. عدهای از آن تنها به عنوان یک میکروبلاگ استفاده میکنند و جملات زیبا، اشعار یا جکهایی که به نظرشان جالب است را منتشر میکنند(همان کار وبلاگهای مینیمال) و بعضی هم برای ارتباطی نسبتا غیر مستقیم با دوستان و . . ..
در برخوردهایی که با دوستان یا وبلاگهای افراد مختلف داشتم با نظرهای متفاوتی در زمینهی استفاده از توییتر مواجه شدم. مثلا یک نفر کلا استفاده از توییتر را به عنوان میکروبلاگی برای بیان عقاید انتخاب کرده و استفادههای دیگر را بیدلیل و بیمعنی میدانست. بعضی از دوستان میگفتند:٬ ایبابا این هم باز یک چیزی که مد شده مثل کامیونیتیهای ارکات که فقط مردم بگن ما هم هستیم!٬. آنچه مرا در این زمینه به فکر واداشت استفادههای مدرن از این گونه ابزار بود.
۱- وقتی دو نفر از ما در دنیای واقعی (حضوری) همدیگر را میبینیم. طبق عادت میپرسیم چطوری؟ چه خبر؟ چه کارها میکنی؟
خیلی وقتها این کار بدون توجه به جواب طرف مقابل انجام میشود، ولی لحن و حالت صورت طرف مقابل، برداشتی کلی از موقعیت روحی وی به ما میدهد. و ما با استفاده از این دادهها تصمیم میگیریم که با وی چگونه صحبت کنیم. مثلا اگر ببینیم طرف حوصله ندارد خوب ممکن است خیلی با او شوخی نکنیم.
حال اگر بدانیم به عنوان مثال این شخص در طول روز چه فعالیتهایی انجام داده و به چه مسائلی فکر کرده است، میتوانیم برداشت کاملتری از وضعیت روحی این شخص داشته باشیم و ارتباط بهتری را با او برقرار کنیم. در زندگی روزمره ما آنقدر وقت نداریم که برای کسی که با او مواجه میشویم در جواب چهخبر تمام زندگی را از صبح که بیدار شدیم تا آن لحظه برایش مثل یک داستان تعریف کنیم. حتی اگر تمام تلاشمان را هم بکنیم، باز مسایلی را فراموش خواهیم کرد.
این مساله بروی نت به شدت سختتر میشود. چون ۱-حالت صورت همدیگر را نمیبینیم، ۲-سرعت تایپ کردن از حرف زدن کمتر است و ۳- در نوشتار، لحن به خوبی پدیدار نمیشود.
۲- دو(یا بیشتر) دوست را در نظر بگیرید که در یک خانه در کنار هم زندگی میکنند. این افراد ممکن است روزی(یا مثلا نصف روز) را بگذرانند بدون اینکه با هم صحبتی بکنند و هر کدام کار و مشغله خود را داشته باشند، ولی بدلیل حضور فیزیکی، در کنار هم و دیدن دیگری و فعالیتهای او به مقدار زیادی احساس تنهایی نمیکنند.
ممکن است این افراد در کنار هم بنشینند و بدون صحبت کردن در کنار هم چایی بنوشند. ولی بر روی وب هیچگاه نتوانستهایم چنین تصوری از حضور دیگری را توسط ابزارهایی مانند چت برقرار کنیم.
و آما توییتر :
حال تصور کنید میخواهید با فردی صحبت کنید. به صفحهی توییتر او میروید و وضعیتاش را بررسی میکنید. همین جملههای سادهی روز را خواهید دید:
رفتم سر کوچه سیگار گرفتم ؛)
با مامانم دعوام شد
دارم 1984 رو میخونم
برم یک چرت بخوابم بعدش بیام امدیک رو نصب کنم
این کتابهم خیلی جالبه!!
و . . .
این جملات که در نظر بیشتر افراد دنبال کردن آنها کاری ابلهانه است، ناگهان معجزه میکنند.
وقتی این جملات را بررسی میکنید، متوجه خواهید شد که تصور بسیار بهتری از آنچه با ٬جواب چه خبر؟٬ یا ٬چه کار میکنی؟٬ میشنوید، از حالات روحی او بدست خواهید آورد.(و یا حتی بهتر از آنچه از دیدن حضوری عایدتان میشود.)
حال یک گروه دوستی را در نظر بگیرید که کار نسبتا مشترکی دارند. مثلا یک گروه وبلاگ نویس که دغدغههای مشترک دارند و یا حتی یک تیم برنامهنویسی، این افراد بدون اینکه نیازی به دادن گزارش از فعالیتهای انجام شدهشان داشته باشند، میتوانند به سادگی با توییت کردن از وضعیت پیشرفت پروژه خبردار شوند.و لازم نیست هر دقیقه بپرسند:٬پس این چی شد؟ اون چی شد؟ چرا این کار رونکردی؟٬ . تنها کافیست به صفحهی توییتر مراجعه کنند. توجه کنید که اگر از آن دسته تنبلها هستید که همیشه بهانهای برای انجام ندادن کار خود دارند، با وارد شدن به یک گروه توییتی ضرر خواهید کرد!!
یک خانواده را در نظر بگیرید. خانوادهای شامل چند زن و شوهر(group marriage) یا همان خانوادهی سنتی معمولی(زن، شوهر و بچهها)
این افراد با استفاده از توییتر میتوانند ارتباط بهتری را در خانواده خود داشته باشند. مثلا یک نفر از اعضای یک ازدواج گروهی در اتاق خود نشسته و احساس تنهایی میکند*، وی تصمیم میگیرد لحظاتی را با یک نفر از همسرانش(همجنس یا غیرهمجنس فرقی نمیکند همه همسر هم هستند و برای هم ارزشمند.) بگذراند، خوب عموما انتخاب این امر در حالت عادی بدون مزاحمت برای تنهایی دیگران امکان پذیر نیست. این فرد به راحتی میتواند به صفحهی توییتر همسرانش نگاهی بیاندازد و لحظاتش را با هر کسی را که فکر میکند حالت روحی مناسبی دارد و این کار باعث مزاحمت برای او نمیشود، بگذراند. مثلا او میداند که نباید مزاحم کسی که نوشته است: ٬دارم انسان در شعر معاصر میخونم٬ بشود ولی فرد دیگری در خانه هست که نوشته: ٬دلم چایی میخواد٬ و در چند پست عقبتر هم نوشته: ٬چند وقته میخوام این فیلم ارباب حلقهها رو ببینم، حساش نمیاد!٬ . خوب اگر من جای این فرد باشم خیلی سریع دو تا لیوان چایی میریزم به سراغ همسر عزیزم میرم تا لحظات شیرینی رو با هم بگذرونیم و اگه هردومون موافق بودیم فیلم ارباب حلقهها رو هم ببینیم.
برای اینکه میدانم اکثریت غریب به اتفاق شما پلیاموروس نیستید، مثالی هم از خانوادهی سنتی میزنم:
این صحنه را تجسم کنید: زن از سر کار به خانه میآید، مرد در حال پختن غذا است و بچهها در حال تلویزون نگاه کردن. زن پشتش را به در میکند و در حالی که با نوک پا کفشش را بیرون میآورد با آرنج در را باز میکند. مرد از آشپزخانه میگوید: ٬ عه! چرا نون نخریدی؟٬ و یکی از بچهها هم میگوید:٬مامان امروز خانوم معلم دعوام کرد. بابا هم نذاشت با کنسول ویی** بازی کنم.٬ خوب هر دو نفر این جملات را بدون توجه به موقعیت روحی زن خانواده ابراز کردهاند. این افراد میتوانستند در صفحهی توییتر زن خانواده ببینند که امروز با رییساش دعوا کرده و بعد از خروج از محل کار هم قصد خرید داشته و طبیعتا الان خستهتر از این حرفها هست و اینطور صحبت کردن او را بسیار خستهتر میکند. این افراد میتوانستند با او مهربانتر برخورد کنند و رفتاری مطابق موقعیت روحی او بکنند. ولی حیف که سنتی هستند!!
--------------------------------------------------------------------------
* در یک ازدواج گروهی هرکس باید حریم خصوصیاش حفظ شود و فردیتاش از بین نرود و اتاقی برای کار و تنهایی خودش داشته باشد.
**Wii کنسول جدید نینتندو که در آن به جای دستههای معمولی که تنها با دکمه، بازی را هدایت میکنند با جابجا کردن دسته میتوان بازی را هدایت کرد. یکی از سادهتری بازیهای این دستگاه تنیس است که من خیلی دوستش دارم و در اولین برخورد ۲ ساعتهی من با این دستگاه باعث شد ۲ روز دستم از کتف درد بکند.
نوشته شده توسط دونده at ۳:۳۹ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه
باز دوباره آبرو ریزی ایران
حالا میدونین آبرو ریزی ماجرا کجاست؟
اینکه این ماجراها همه فیلم برا من و شماست. توی المپیک یک ورزشکار نمیتونه همینجوری شرکت نکنه تو مسابقه. بخصوص اگه دلیلاش مسایل سیاسی باشه که دیگه خیلی برای خودش و تیماش بد میشه و برخورد سنگینی باهاش میشه. چون اصلا مسايل سیاسی ربطی به المپیک نباید داشته باشه.
هیچ کدوم از ورزشکارها و فدراسیونهای ایرانی نمیتونن هزینهی همچین گندهگوزی (حاضر نشدن به دلیل حضور اسراییل) رو بدن. کاری که میکنن اینه که ورزشکار خودش رو به مریضی میزنه و پزشک مسابقات رای میده که حال طرف خرابه و نمیتونه شرکت کنه!!!!
فکر کنین خفت تا به چه حد!
نوشته شده توسط دونده at ۱۲:۳۳ 0 comments
تست ستم و ستمگری.
اگر حوصله خوندن متنتون نیومد به انتهای متن مراجعه کنید و یک تست ستم و ستمگری بدید.
در یک نظام (سیستم) ستم و ستمگری، حق ستمگر و ستمپذیر به یک اندازه از بین میرود. آنچه ستمگر را در مقام ستم قرار میدهد، خود ستمگر نیست بلکه سیستم یا همان جامعهای است که اجازهی برخورد انسانی را با دیگران نمیدهد. همانقدر که ستمپذیر برای ماندن در موقعیت خود دچار جبر است و از دید جامعه مفعول(یا همان ابژه) دیده میشود ستمگر هم توسط همان جامعه(بخصوص از جانب همان ستمپذیرها) دچار جبر است. در این سیستم افراد میآموزند که مقامی جز ایندو(ستمپذیر و ستمگر) وجود ندارد. در نتیجه ستمپذیر همین که جایی را برای جانشینی در مقام ستمگر میبیند بلافاصله برای گرفتن آن موقعیت تلاش میکند و برای رسیدن به این موقعیت از شعارهایی مانند گرفتن حق مظلوم و مستضعف و از بین بردن ستم و . . . هم استفاده میکند. غافل از این موضوع که او خود با رسیدن به این موقعیت، در مقام ستمگر قرار میگیرد و نظام ستم و ستمگری همچنان برقرار خواهد ماند.
در جامعهی ما مثالهای زیادی را از نمود این نظام و روابط در درون سیستم میتوان در نظر آورد: رابطهی معلم و شاگرد، زن و مرد، پدر و مادر، حکومت و مردم، سخنران و شنونده، مرید و مراد، تلویزیون و بینندگان ، . . .
در چنین نظامی هر کسی در روابط خود نمیتواند انسانها را خارج از دو موضع ستمگر و ستمپذیر ببیند، در نتیجه چنین فردی در برخورد با هر انسان در این جامعه، ابتدا برای گرفتن موضع قدرت(بخاطر وجود لذت) تلاش میکند و در صورتیکه نتواند این موضع را کسب کند به ناچار موضع ضعف را میپذیرد.
این روابط به صورت هرمی از بالای جامعه تا پایین ترین سطوح برقرار است. محمد مختاری عزیز بخشی از این روابط را رابطهی ٬شبان و رمگی٬ مینامد. هر کس در هر جا بالاخره کس یا کسانی را خواهد یافت تا شبان آنها باشد و خود به همین ترتیب رمهای برای شبانهای دیگر خواهد بود. این شکل رابطه حتی در روابط دوستی ما نیز ریشه میدواند.
در این سیستم با نوع جالبی از ستمگر مواجه میشویم. که عموما با عنوان ستمگر ٬خوب٬ شناخته میشود. این فرد در ظاهر بسیار به حقوق ستمپذیر احترام میگذارد و خیلی ازاوقات خود را در سطح ستمپذیر قرار میدهد. چنین فردی یک ویژگی بارز دارد: جملهی مشهور: ٬دیگه پر رو شدین ها!٬ یا ٬دیگه زیادی بهتون رو دادم٬. چنین فردی همچنان در مقام ستمگر قرار دارد و فقط برای ارضاء میلی که آن را ٬میل به خوب بودن٬ مینامم تلاش میکند ولی در باطن ضایع کردن حق ستمپذیر را حق مسلم خویش میداند. حتی گاهی اوقات رجال سیاسی از چنینگونه تدبیری برای خوب نشان دادن خود استفاده میکنند، که نمود بارز آن حاضر شدنهای زیاد و بیدلیل در بین مردم است.
مثالهایی از این موضوع:
۱- مرد در مقابل زن سنتی، حقوقی که به ناحق توسط جامعه برای او قرار داده شده است را به کار نمیگیرد. در صورت ناآگاهی طرف مقابل از تلاش برای حذف این نظام، نتیجه جز زن سالاری نخواهد بود.
۲- پدر و مادر سعی میکنند حقوقی علاوه بر آنچه قبلا در جامعه مرسوم بوده برقرار کنند نتیجه جز تبدیل جامعهی پدرسالار به فرزندسالار نخواهد بود.
۳- معلم برای شاگردان آزادی قائل میشود، نتیجه خیانت شاگردان به معلم در اداره کلاس و یادگیری خواهد بود.
۴- کارفرما برای کارگر خود ارزش بیشتری قائل میشود نتیجه درست کار نکردن کارگران خواهد بود.
۵- یک حاکم تلاش میکند به زور جامعهی سنتیای را پیشرفته کند و مثلا قوانینی را به کار بگیرد که در غرب به عنوان نماد دمکراسی شناخته میشوند. چون فرهنگ دمکراسی در آن کشور نیست مردم از حداقل آزادی استفاده کرده و او را سرنگون میکنند. و طبقهای دیگر از فرصت بوجود آمده استفاده کرده و به قدرت میرسد.
تست
حال در جواب به سوالهای زیر بررسی کنید کدام یک از جوابها میتواند از دیدگاه درست و کدام نادرست مطرح شود.
۱- تو چطور خودت میگی غیرت داشتن چیز چرتی هست در حالی که خودت غیرتی میشی؟
الف: ببین من که نمیتونم هر کاری رو اجازه بدم اون انجام بده. آزادی خوبه ولی به حدش.
ب: من غیرتی می شم چون از وقتی بچه بودم برای من، تصویر آدم بیغیرت با تصویر یک آدم احمق یکی نشون داده شده(توسط جامعه و والدین). و خوب وقتی در این تصویر قرار میگیرم عصبانی میشم. ولی سعی میکنم خودم رو تا جایی که بشه تغییر بدم و این تصویر رو عوض کنم. همچنین از سمت جامعه به کسی که غیرتی نباشه آسیب وارد میشه. حداقل کاری که من میتونم بکنم اینه که بچههام رو طور دیگهای تربیت کنم.
ج: ببین بالاخره یک چیزی تو فطرت آدم وجود داره. تو به فطرت که اعتقاد داری؟
۲- فمینیسم به مردها نیاز نداره. مردها نمیتونن از حقوق زنها دفاع کنن!
الف: ببین من و زنم با هم به تفاهم رسیدیم، اون راست میگه.
ب: درسته که عامل تضییع حقوق زنها، مردها هستند ولی در یک نظام ستم و ستمگری حق ستمگر و ستمپذیر هر دو ضایع می شه. به نظر من آزادی هردو به یک اندازه گرفته میشه چون هیچ کدوم، نمیتونن انسانی با هم برخورد کنن. همیشه ستمگر مجبوره توی چنین سیستمی در مقابل ستمپذیر از در ستمگری وارد باشه. ولی من نمیخوام در مقام ستمگر قرار بگیرم.
ج: ببین من خودم میدونم چجوری باید با زنم برخورد کنم، من عقیده دارم(!!) زنها باید بتونن بیان توی استادیوم.
۳- چطور حرف از کمونیسم میزنی در حالی که از آخرین تولیدات نظام سرمایهداری استفاده میکنی؟
الف: الان موقعیتش نیست ولی وقتی اون چیزهایی که چهگوارا میخواست پیاده بشه اونوقت همهی ما کارگر میشیم. ما الان داریم مبارزه میکنیم و اینا ابزار ما هستن. بعدش هر کس بخواد سرمایهدار بمونه یا با خلق مقابله کنه رو میذاریم جلو جوخه اعدام.
ب: من هیچوقت نگفتم که باید یک عده آدم(مثلا سرمایهدارها) رو حذف کرد. یا اینکه مردم رو باید مجبور کرد به شکل خاصی زندگی کنن مثل اونجوری که توی روسیه بود. ولی شکلی که به نظر من میتونه بهترین زندگی رو برای آدمهای یک جامعه بسازه شکلییه که خیلی به عقاید سوسیالیستی نزدیکه.
ج: من زحمت کشیدم و کار کردم اینا رو بدست آوردم. اینا حق من هستن، ما کارگر هستیم و باید حقمون رو بگیریم.
۴- چطور همه رو امر به معروف میکنی ولی خودت در خفا گناه میکنی؟
الف: عزیزم من فقط یک نمازم رو نمیرسم بخونم اینها دارن فحشا میکنن آقا! اینها جامعه رو به فساد میکشن!! اون خانومایی که میبینی من باهاشون هستم همه رو صیغه میکنم. این امر اصلا گناه نیست. سنت پیغمبره!
ب: من هیچ وقت کسی رو مجبور نکردم که اونجوری که من میگم زندگی کنه. فقط سعی میکنم بگم اینجوری میتونیم قشنگتر زندگی کنیم. انسان بیگناه، پاک زندگی میکنه و برای خدا زندگی میکنه. و من توی زندگی شخصیم ممکنه نتونم بهترین بندهی خدا باشم. همچنین بحث زندگی شخصی و شخصیت من از بحث عقایدم جداس.
ج: من هم گناه میکنم، من که معصوم نیستم ولی این که میگم درسته. همه باید اینجوری زندگی کنن تا آقا ظهور کنه. فکر میکنی اگه این فاحشهها تو خیابون اینجوری لباس نمیپوشیدن، من بندهخدا به گناه میافتادم؟(به مفعول دیدن خود در این گزینه توجه کنید)
----------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط دونده at ۰:۱۰ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
معرفی کتاب (تاریخ ترسناک)
بعد از خواندن قسمتی از این مجموعه کتاب این سوال برایم پیش آمد که: آیا واقعا ما تاریخ خواندهایم؟ آیا آنطور که به ما میگفتند تاریخ برای درس گرفتن است به ما حقایقی را گفتهاند که بتوانیم از آنها درس واقعی بگیریم؟
ما عموما دانش تاریخی کمی داریم اگر تنها کمی از تاریخ مثلا جنگ جهانی را میدانستیم کلکهای سادهی سیاسی که باعث کشته شدن و بدبختی هزاران نفر در دنیا شده و خواهد شد امروزه همچنان اینقدر پر کاربرد نبودند.
این مجموعه برای نوجوانان نوشته شده است. اگر بچههای ما به جای پر شدن گوششان با چرندیاتی که در کتابهای تاریخ مدارس نوشته میشود، به این شکل تاریخ را بخوانند فوقالعاده خواهد بود.
در بیشتر قسمتهای کتاب از تصاویری به حالت کمیک استفاده شده که در زمینهی حقایق دروغین تاریخ به طنز پرداختهاند.
یکی از کارهای جالب این مجموعه به طنز کشیدن شخصیت و حقایق زندگی کسانی است که قهرمانانی در تاریخ لقب یافتهاند، مانند کریستف کلمب یا آبراهام لینکلن.
خواننده در این مجموعه کاملا در مسیر جریانهای تاریخی قرار گرفته و میتواند خود را یکی از مردم عادی آن زمان تصور کند. حتما اگر یکی از بدبختهایی بودید که بخاطر تصمیمات یک سیاست مدار خودتان یا یکی از نزدیکانتان کشته میشد و یا زندگی شما تحت فشار زیادی قرار میگرفت دیگر از شعارهای مزخرف آن سیاستمدار حمایت نمیکردید.(البته به طور نامربوط این موضوع برای چهگواراهای فوکولی باید جالب باشه)
در مسیر داستان کتاب هیچگاه به طور مستقیم خط فکری داده نشده است. بلکه نویسنده با سوالهایی هوشمندانه خواننده را در مسیر کشف حقیقت ماجرا قرار میدهد.
قسمتهایی از کتاب به طرح سوال و جوابهای تستی پرداخته. این سوالها همانطور که گفتم ذهن خواننده را به چالش میکشد و باعث میشود بعد از رو شدن جواب توانایی خوبی در پیدا کردن جواب سوالهای مشابه در زندگی امروزی خود بیابد.
نویسنده: تری دیری
مترجم: مهرداد تویرکانی
نشر افق
نوشته شده توسط دونده at ۲:۲۶ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سهشنبه
شغل جدید
حالا این مطالب وبلاگ رو تصور کنید در مقایسه با رانندهی وانت که توی خیابون میبینید که بار میکشه و آهنگهای کامیونی حمیرا گوش میکنه و یک سیگار هم گوشهی لبش البته عینک دودیش هم خیلی خوشگله. زندگی کامیونی هم دنیایی داره.
به هر حال اینا رو گفتم برای چهگواراهای فوکولی (به قول شاهین نجفی) که این روزا توی دانشگاهها زیاد دیده می شن. اون زمانا طرف که حرف از کارگر میزد مثلا اگه دکتر بود پا می شد میرفت پایین شهر یک صندلی میگذاشت مردم رو رایگان مداوا میکرد.
من واقعا موندم طرف چهجوری فکر میکنه! تصور کن روزی یک پاکت مارلبرو میکشه، لپتاپ سونی، موبایل نوکیا(یا هم موتورولا) و همه مدلبالا، توی شهر دیگه با خرج باباش دانشجوئه، خونه گرفته(پیفف خوابگاه بو میده) اونم خونهی بزرگ با همهي امکانات. بعد مییاد میشینه برات از کمونیست صحبت میکنه، شعورش هم همینقدره که اسم فیلم dreamers که میاد تنها چیزی که میتونه بگه و به نظرش مهمترین نکته میاد اینه : ٬اوف خیلیباحال بود، پرچمهای سرخ و عکس مائو و اینا رو بلند کرده بودن٬ وقتی هم اسم اینا رو میبره یکجورایی تریپ اینکه صداش میلرزه و این حرفا!!
دلیلی برای تختئه این افراد نیست. دلیل ظهور این شخصیتها برای من مهمه. که نمیفهمم!
به هر حال سوالم اینه (البته قال رضا علیهالسلام)
واقعا به نظر شما (توی قرن بیستم) کمونیست بودن، کلاس داره؟؟
--------------------
پ.ن. میدونم این تیریپی عمل کردن خیلی جواده و ۱- خیلی حال میده و ۲- باور کنید در این کار کلاسی هست که صد سال کمونیست(مدل امروزی اینجاییش) بودن نیست
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۴۴ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه
کم خردی ویروسی
نوشته شده توسط دونده at ۶:۴۰ 0 comments
۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه
روز افتخار به آزادی
روز جهانی افتخار به همجنسگرایی رو به همهی انسانهای آزاد تبریک میگم
نوشته شده توسط دونده at ۱:۰۴ 0 comments
۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه
please use conduwals
The father answers: "Well son, I guess one day you will need to find out anyway!
Your Mom and I first got together in a chat room on Yahoo.
Then I set up a date via e-mail with your Mom and we met at a cyber-cafe.
We sneaked into a secluded room, where your mother agreed to a download from my hard drive.
As soon as I was ready to upload, we discovered that neither one of us had used a firewall, and since it was too late to hit the delete button, nine months later a little Pop-Up appeared that said: You got Male!!!
نوشته شده توسط دونده at ۱۴:۴۵ 1 comments
۱۳۸۷ تیر ۸, شنبه
من به راه وبلاگستان ایمان دارم، جدای از همهی زرد نویسیها!!!
این مطلب در قسمت نظرات وبلاگ شاتوت در بارهی تجمع دیروز در مشهد نوشته شده توسط آقای ایوب
------------------------------------------------------------------------------------------------
عرض سلام خدمت دوست عزيز و بزرگوارم مسعود خان مِشَدي
خيلي تلخ هست، اينكه تو اين مملكت يه دونه هايد پارك نداشته باشيم كه ملت بتونن راحت برن و حسابي داد بزنن و خودشونو سبك كنن!
اما…( بدون مزاح ميگم) موافق هستم كه با يه همچي تجمعاتي برخورد بشه
من ترجيح ميدم كه ديگه هيچ زماني تو اين مملكت رفورم و اصلاحات از طريق پوپوليسم و يا به نوعي همون عوام گرايي خيابوني انجام نشه.
تجربه و تاريخ ميگه در اكثر مواقع در فرداي روز به نتيجه رسيدن تظاهرات خيابوني يه شارلاتان ديگه به قدرت رسيده!
بعد از نقلاب فرانسه، بعد از انقلاب حزب بعث در عراق، بعد از انقلاب اسلامي در ايران…و…و ( كه همگي اون ها با محور تظاهرات خياباني بود) چه كساني به قدرت رسيدند؟!
معني كلمه ي تظاهرات و شعار دادن در جفت اين كلمات نهفته هست( ظاهر…پوسته …شعار..بلوف.. هوچيگري…).از درون يكسري اعمال احساسي و هيجاني هيچ چيز به درد بخور و قابل عرضه ايي بجز ديكتاتوري و فاشيست گونه هاي جديد بيرون نميزنه.
و به نظر من حركت و كارهايي كه از سنخ خيابوني باشه قابل دفاع نيست.
* * *
اون اول نوشته گفتم، ضرب و شتم و قداره بندي برام قابل تحمل نيست و متنفر هستم از حكومتي كه به جز نشون دادن چنگ و دندون هنر ديگه ايي نداشته باشه .
اگه يادت باشه خيلي گفتم كه "خود كرده را تدبير نيست"… وقتي چهار نفر آدم تحت تاثير يه شكم سير فرنگ نشسته قرار ميگيرن … وقتي كه عقلشونو ميدن دست افرادي كه هيچ شناختي نسبت به اونا ندارن… وقتي كه مثل بچه هاي كوچيك با ديدن يه آب نبات ( تازه اونم از هزاران كيلومتر اونورتر)زرتي جو ميشن …
با ديدن اين چهارچوب نميتونم از يه همچي افرادي دفاع كنم و عملشونو تاييد كنم.
* * *
اما براي كنترل آشوب يه واقعيت تلخ به ما ميگه بهترين دفاع حمله هست
بنابراين متاسفانه نبايد منتظر موند كه بلوا شروع بشه و بعدن براي مهار فكري كرد.
متاسفانه در اين نوع تجمعات خواه ناخواه تر و خشك با هم ميسوزن.
يعني در واقع مديريت نيروي ضد شور بايد در حداقل زمان تصميم بگيره و فرصتي نيست كه تك تك افراد آناليز بشن و ببينيم كه ميخواد سنگ پرت كنه و يا كي تماشاچي هست .
بعضي از مواقع جمعيت( بلانسبت همه ي دوستان بلاگر ) مثل گله ي بزها عمل ميكنن.
يعني با پريدن اولين بز از روي چشمه ي آب بقيه اون ها به تبعيت شروع ميكنن به پريدن.
و بازم متاسفانه در چنين مواقعي بايد از قانون تلخ تشويق براي يك نفر و تنبيه براي همه استفاده كرد.(يعني حتي بايد در دل تماشچي منفعل نيز رعب به وجود بياد تا طي دو سه ساعت آينده از جمعيت شورشي پيروي نكنه)
* * *
من با اين كامنت طول و دراز به هيچ وجه قصد دفاع از عملكرد نيروهاي امنيتي و ضد شورش رو نداشتم
هدفم اين بود كه بگم در دنياي امروز و با امكاناتي كه هست ميشه از روش هاي بهتري براي رسيدن به اهداف و خواسته ها استفاده كرد.
به طور مثال روز به روز داره به جمعيت وبلاگ نويس و وبلاگ خون اضافه ميشه، افراد و خانواده ها از اينترنت استفاده ميكنن.
راه ها و ايده هاي زيادي ميتونه براي اعتراض مدني باب بشه و نيازي نيست هميشه از سر دستي ترين و مزخرف ترين نوع اعتراض كه همانا تظاهرات باشه استفاده كرد.
شايد بتونم با يقين بگم اكثر اون هايي كه مردمو به تظاهرات دعوت ميكنن كمترين دغدغه و نگراني رو براي مردم دارن و هركدوم از اين دعوت كنندگان يك فاشيست و ديكتاتور بالقوه هستد كه حاظر ميشن براي رسيدن به اهدافشون مردم و جوانان رو به زير مشت و باتوم نيروهاي ضد شورش هدايت كنن.
---------------------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط دونده at ۰:۳۸ 0 comments
۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه
همواره مست باش
مست باش!
چارلز بودلر
باید همیشه مست باشی، تمامش همین است، این تنها راه است، تا حس نکنی بار هولناک روزگار را که پشتت را میشکند و تو را در مقایل زمین به زانو در میآورد، باید همواره مست باشی
اما مست چه چیز؟ شراب، شعر و یا فضیلت، هر طور که دوست داری، اما مست باش
و اگر گاهی بر پلکان کاخی، یا بر چمنزار سرسبز جویباری، در انزوای اندوهبار اتاقت، باز هوشیار شدی، در حالی که مستی از سرت میپرد یا از تو دست برداشته است، از باد بپرس، از موج، از ستاره، از پرنده، از ساعت و از هر آنچه پرواز میکند، از هر آنچه فریاد میزند، از هرآنچه میچرخد، از هرآنچه نغمه سر میدهد، از هر آنچه سخن میگوید. . .
بپرس که چه وقت است این وقت، و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت به تو پاسخ خواهند داد: هنگام مستی است، پس برای آنکه بردهی جور زمانه کشیده نباشی، مست باش، همواره مست باش! مست شراب، شعر یا فضیلت، هر طور که دوست داری
Enivrez-vous
Charles Baudelaire
Il faut être toujours ivre. Tout est là : c'est l'unique question. Pour ne pas sentir l'horrible fardeau du Temps qui brise vos épaules et vous penche vers la terre, il faut vous enivrer sans trêve.
Mais de quoi ? De vin, de poésie ou de vertu, à votre guise. Mais enivrez-vous.
Et si quelquefois, sur les marches d'un palais, sur l'herbe verte d'un fossé, dans la solitude morne de votre chambre, vous vous réveillez, l'ivresse déjà diminuée ou disparue, demandez au vent, à la vague, à l'étoile, à l'oiseau, à l'horloge, à tout ce qui fuit, à tout ce qui gémit, à tout ce qui roule, à tout ce qui chante, à tout ce qui parle, demandez quelle heure il est et le vent, la vague, l'étoile, l'oiseau, l'horloge, vous répondront : « Il est l'heure de s'enivrer ! Pour n'être pas les esclaves martyrisés du Temps, enivrez-vous ; enivrez-vous sans cesse ! De vin, de poésie ou de vertu, à votre guise. »
نوشته شده توسط دونده at ۲:۴۹ 1 comments
۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه
خودآموز خودارضایی
تحقیقات نشان میدهند که ۹۵ درصد مردان حداقل یک بار خودارضایی را تجربه کردهاند و درصد نسبتا بالایی هم این کار را به طور مرتب انجام میدهند،این آمار در زنان اندکی کمتر است.
پس نباید به آسانی از کنار آن بگذریم و به تنها در خفا انجام دادن آن اکتفا کنیم.
استفاده از حساسترین اعضای بدن نیازمند دانش کافی است تا به بدن خود آسیبی نرسانیم و از آن لذت ببریم.
ابتدا خودارضایی نادرست را توضیح میدهم:
۱- خودارضایی که با سرعت زیاد و در زمان کم انجام شود.
در این حالت که بیشتر به دلیل نبود مکان مناسب و استرس از حضور دیگران (مثلا والدین) است فرد(و اعضای جنسی او) یاد میگیرند که خیلی زود ارضا شوند.
این شکل از خودارضایی بعد از مدتی باعث ابتلای فرد به انزال زودرس میشود که درمان آن بسیار سخت خواهد بود.
۲- خودارضایی با سرعت کم و طولانی ولی بدون لذت:
این حالت معمولا زمانی اتفاق میافتد که فرد در شرایط محیطی مناسب نباشد و به اندازه کافی تحریک نشده باشد.
این حالت را معمولا دانشجویان در حمامهای خوابگاهی گزارش میکنند.
طبیعتا لذت بردن از میل جنسی در محیطی کثیف، کمنور، کمجا و تنها به یک حالت ایستاده کار سختی خواهد بود.
در این حالت هم فرد تمام وقت برای ارضا شدن زورکی تلاش میکند که باز هم باعث ابتلا به انزال زودرس میشود.
۳- خودارضایی فقط خشک:
خودارضایی خشک به انزال لذت بخش هم منتهی میشود ولی در صورتی که فرد در طولانی مدت تنها به این نوع خودارضایی عادت کند وقتی که در رابطهی جنسی دو طرفه به محیط مرطوب میرسد باز هم به مشکلات انزال زودرس برخورد میکند.
۴- خودارضایی تر با مواد نامناسب
بله، ذغال بد خیلی بیشتر از خود مواد مخدر به فرد میتواند آسیب بزند. در مورد خودارضایی هم استفاده از هر مادهای که برای اینکار ساخته نشده باشد و یا ویژگیهای لازم را نداشته باشد بسیار خطرناک و مضر است.
برای مثال رایجترین مادهی مورد استفاده صابون میباشد که اصلا برای این کار مناسب نیست.
صابون پوست را حساس میکند. چربی طبیعی پوست را از بین میبرد. در زمان یک خودارضایی خوب و مناسب (حدود ۲۰-۳۰ دقیقه) پوست را زخم میکند.
تقریبا بیشتر موادی که افراد برای خودارضایی استفاده میکنند مشکلات صابون را در بر دارند.
پس از استفاده از صابون، شامپو، کرم، میوه و . . . بپرهیزید.
۵- وارد کردن آلت به محلهای نامناسب
در این مورد اشاره به یک نکته کافی به نظر میرسد: هیچ سوراخی آلت شما را بهتر از دست خودتان درک نخواهد کرد.
البته کمی غلو در این عبارت به کار رفته است و لی به هیچ وجه خطر زخم شدن و بیماریهای پوستی را به جان نخرید.
توصیههای عمومی:
بیشترین سوالی که در مورد خودارضایی مطرح میشود سوال کمیت خودارضایی است.
بعضی افراد به حدی خودارضایی میکنند که از آلت آنها به جای منی خون خارج میشود. این میزان از خودارضایی به هیچ وجه مورد تایید ما نیست و از وقتی که شما دچار درد شوید دیگر این عمل لذت بخش نخواهد بود.
سعی کنید عذاب وجدان نداشته باشید و آن قدر که احساس میل جنسی دارید هم لازم و هم کافی است. بازهم روی این دو کلمه تاکید میکنم: لازم و کافی.
حال به توضیح اصل ماجرا میرسیم:
اول از همه سعی کنید بدن خود را خوب بشناسید. این کار را میتوانید در حمام یا یک اتاق تنها انجام دهید. به طور کامل لخت شوید و بدن خود را نوازش کنید. خود را در آینه نگاه کنید و سعی کنید از زیبایی بدن خود لذت ببرید، به بدن خود احترام بگذارید و قدرش را بدانید.
نقاط حساس بدن خود را کشف کنید و و با خود رو راست باشید که از چه قسمتهایی لذت میبرید و از چه قسمتهایی نه.
نوازش را فراموش نکنید و قبل از اینکه به سراغ قسمت اصلی بروید بیشتر به نوازش بپردازید. نوک سینهها رو فراموش نکنید چون به جرات میتوان گفت که حساسترین نقطهی بدن بعد از آلت میباشند.
فیلمهای پورنو می توانند به بالا رفتن کیفیت خودارضایی شما کمک کنند. هرچه تحریک شما بیشتر و کاملتر باشد یعنی فاکتورهای صدا، لمس، بو، تصویر و حتی بعضی اوقات چشایی بیشتر باشند شباهت خودارضایی به س.ک.س بیشتر میشود و در نتیجه لذت و آرامش بعدی بیشتری به شما خواهد داد.
فیلمهای کلاسیک که در آنها دو نفر از اول تا آخر به مدلهای مختلف حدود یک ساعت رابطه دارند بعد از مدت کوتاهی تکراری میشوند و دیگر برای شما لذت نخواهند داشت. ولی فیلمهای آماتور و کوتاه که در آنها صحنههای واقعیتر ثبت شدهاند میتوانند لذت بیشتری را برای شما داشته باشند.
همچنین با کمک فیلمهای پورنو خوب، شما میتوانید گرایشهای جنسی خود رو بهتر بشناسید. شما هم ممکن است مثل من در بازههای مختلف زمانی از گرایشهایی لذت ببرید که در زمانهای دیگر نمیبرید. گرایشهای مختلف مثل لز، گی، مازوخیسم و سادیسم، یا حتی حالتهای رابطه و نمای دوربین مورد علاقهی شما می تواند در هر بار فرق بکند.
در نتیجه بهترین کار این است که مجموعهای از کلیپهای کوتاه که در هر کدام یک پوزیشن و یک یا دو نمای دوربین، برای نمایش تنها یک گرایش نشان داده شده است را جمعآوری کنید و برای خود و بسته به ترجیح شخصی دستهبندی کنید. به این طریق میتوانید بیشترین لذت را برای خود بوجود بیاورید.
برای این کار باید خود را کشف کنید و با خود رو راست باشید. این کار عملی کاملا شخصی است و جز شما به هیچ کس مربوط نیست. پس به خود و علایق خود احترام بگذارید.
خودارضایی خشک را می توانید برای شروع و گرم کردن انجام دهید. پوستی که در ختنه به دور انداخته میشود سه چهارم لذت و حساسیت جنسی مرد را در بر میگیرد. همچنین در این پوست غددی وجود دارند که چربیهای خاصی را روی پوست ترشح میکنند که باعث نرمبودن پوست سر آلت می شه. و در خودارضایی آن پوست روی قسمت حساس تر آلت حرکت میکند که باعث لذت بیشتری میشود. ولی افرادی که ختنه شدهاند حساسترین قسمت آلت آنها ختنهگاه است که که با پوست دست (به جای پوستی که کنده شده) روی آن کشیده میشود. به همین دلیل افراد ختنه شده مستقیما به سراغ قسمت اصلی رفته و بخشی از تحریک را دور میزنند. این مساله باعث میشود که دچار انزال زودرس یا انزال ناکامل شوند.
حداقل زمان خودارضایی زمانی است که مادهی لزجی که به مقدار کم قبل از انزال ترشح میشود ترشح شده باشد. این ماده وظیفهاش روان کردن مسیر برای خروج منی است. در صورتی که قبل از ترشح این مایع انزال صورت بگیرد فرد در خروج منی احساس حالتی ترمز گونه میکند و پس از آن هم احساس میکند که کامل تخلیه نشده است. در این صورت کمتر احساس رضایت از انزال میکند و چون به اندازهی کافی ارضا نشده است خیلی زود دوباره باید خودارضایی کند.
بهترین مادهای که برای خود ارضایی پیدا کردهام ژل لوبریکانت میباشد که بسیار ارزان و بدون نیاز به نسخه در داروخانهها بفروش میرسد.(در تاریخ فعلی بهار ۸۷ هر بسته ۵۰۰ تومان) و یک بستهی آن حداقل برای ۲۰ بار خودارضایی کفاف میدهد. استفادهی اصلی این ماده برای ورود جسم خارجی به مقعد میباشد که در رکتوسکوپی مورد نیاز است. برای انال س.ک.س یا همان س.ک.س مقعدی هم یکی از بهترین روانسازها است. این روانساز دارای پایهی آبی است(water based). در نتیجه هیچ مشکلی برای پوست ایجاد نمیکند و کاندوم را هم (برعکس کرم) پاره نمیکند. این ماده بعد از یک مدتی کم کم خشک میشود که در طول خودارضایی لازم میشود هر ۵ دقیقه کمی به آن اضافه کنید.
خیلی صرفهجویی نکنید و هر چه بیشتر بریزید لذت بیشتری میبرید. سعی کنید زمان خودارضایی را ۳۰ دقیقه افزایش دهید. برای این کار تکنیکهای متعددی وجود دارند. یکی از آنها تکنیک توقف است یعنی وقتی به نزدیکی انزال رسیدید کمی توقف میکنید و سپس دوباره ادامه میدهید. تکنیک دیگر تکنیک فشار دادن است. برای اینکار در نزدیکی انزال(ولی باید دقت کنید که خیلی نزدیک نشوید) با سه انگشت دست این کار را به طریق زیر انجام میدهید. انگشت اشاره و انگشت میانی را در زیر سر آلت در دو طرف ختنهگاه قرار داده و با انگشت شست اندکی از بالا فشار وارد میکنید، این کار باعث میشود که از آن حالت اوج پایینتر بیایید. و بعد دوباره ادامه بدهید.
مهمترین نکتهای که باید بهخاطر داشته باشید:
هیچ گاه به کاری که از آن لذت نمیبرید نپردازید و هیچگاه برای انجام کاری که از آن لذت میبرید، خود را سرکوب نکنید.
منبع:
نوشته شده توسط دونده at ۱۴:۰۳ 113 comments
۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سهشنبه
آیا دنیا بدون ما میچرخد
حس کردم که دارم معتاد میشم. حالا هم که چند روزه نیومدم فکر میکنم اون موقع مثل این ستارهشناسها شده بودم که فکر میکنن اگه یک شب ستارهها رو رصد نکنن ممکنه یک اتفاقی بیفته یا نظم جهانی به هم بخوره.
الان روزهای خوبی رو دارم بدون اینکه دنیای داخل گودر برای نبود من اهمیتی قایل باشه یا براش اصلا فرقی بکنه و من هم دارم خوب زندگی میکنم.
با این وجود برخواهم گشت، البته با برنامه ریزی
از همه وبلاگ نویسان عزیز هم خواهش میکنم زرد نویسی رو کنار بگذارند چون خوندن پستهای زرد خیلی وقت گودریها رو میگیره.
نوشته شده توسط دونده at ۸:۳۹ 1 comments
۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه
خود ارضایی و کنکور ارشد
در مصاحبهی پارو نیوز با یکی از برگزیدگان ارشد فیزیک که اصرار داشت نامش فاش نشود، این فرد اعلام کرد راز موفقیت وی در خود ارضایی های روزانه بوده که باعث شده وقت و تمرکز خود را بر روی هدفهایش بگذارد و همچنین روحیهی شاداب و بانشاطی داشته باشد.
رتبهی این فرد سی و خوردهای شده که به دلایل امنیتی از ذکر مقدار دقیق آن خودداری میکنیم.
نوشته شده توسط دونده at ۲۲:۵۱ 0 comments
۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه
روایت مردانه از میل جنسی قسمت دوم
خداوند دو تا هدیهی مهم به مرد داد، یکیش همون پوست سر دودولش بود که سه چهارم لذت جنسی از اون حاصل میشه .
وقتی خدا دید که ملت برای اینکه بچههاشون خود ارضایی نکنن اون تیکه پوست عزیز رو برمیدارن، هدیه دوم رو آفرید:
ژل لوبریکانت
نوشته شده توسط دونده at ۳:۰۹ 0 comments
۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه
خداییش ما مرد نیستیم
http://www.youtube.com/watch?v=Z_qD0eB1_Cc&feature=related
بوی زمین سوختهمون رو میدی خانوم
تو هم از عرش به فرش رسیدی که خانوم
ما که از مردی مردیم لااقل تو زن باش
یک از عطر غیرتت به ما هم بپاش
پ.ن. به قول استاد عزیزم: این روزا اگه میخوای مرد پیدا کنی باید بین خانوما دنبالش بگردی.
پ.ن.ن. البته باز هم به قول استاد منظور از مرد اینجا نه به معنای جنسیتی بلکه به معنای دوم آن است.-انسانیت
نوشته شده توسط دونده at ۴:۰۷ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سهشنبه
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه
اعتراض در خراسان رضوی
در پایان این تجمع این افراد تا روز ۵ شنبهی همین هفته به دولت فرصت دادند تا پاداش بازنشستگی آنان را پرداخت کند. و از تمامی فرهنگیان خراسان دعوت کردند تا در صورت پرداخت نشدن این حقوق در روز شنبه صبح به همراه خانواده خود، برای احقاق حقوق خود در محل سازمان آموزش و پرورش حضور یابند.
سازمان آموزش و پرورش تصمیم گرفته است جهت مهرورزی!! به جای پرداخت این مبلغ، به فرهنگیان سهام عدالت اهداء(!!) کند.
قرار شده است هر فرهنگی خبردار شده از این برنامه ۱۰ فرهنگی دیگر را خبر کند.(ایول کار شبکهای)
نوشته شده توسط دونده at ۲:۱۰ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه
جهان سوم
از این واژهی مشمول خیلی خوشم اومده. یک جور جالبی تو دهن میچرخه. من مشمول هستم، مشمول. خیلی حال میده. مشمول.
شاید هم یاد میشتولک میاندازه منو که اسم یکی از دخترای همسایه بود، بین بچههای محل، وقتی ۵ام دبستان بودیم.
دیم:
من: ببین این مدارک رو چهجوری باید بفرستیم؟ باید پاکت برگشت مدارک رو بذارم توی پاکت فرستادن مدارک؟
اون: آره، دقیقا.
من: آخه این یکی که باید بره تو اون یکی(البته به قول بابابزرگ گرامی: بیمعنی!) که از اون یکی بزرگتره!!!!
اون: خوب تاش کن. بزار توش (البته باز هم بیمعنی)
من: آها، اینم میشه!!! چرا به فکر خودم نرسیده بود؟
من درون: یک لحظه فکر کردم توی آمریکا دارم زندگی میکنم!
سیم:
بابابزرگم حتی برای میخ توی دیوار زدن هم میگه بیمعنی!!!
چهارم:
این روزا خواب میبینم یک روز قبل از اینکه برم سربازی جنگ شده و بخاطر همین خوشحال میشم که سربازی رفتنم رو به تعویق انداختم. (البته شبها بیدارم چون میرم مرغداری کیشیک بدم.)
نوشته شده توسط دونده at ۴:۱۱ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه
س.ک.س مجازی
اونم از نوع کاژوال سایبرس.ک.س
causual cybersekks
ساعت دوازده شب که کم کم میخوای بری بخوابی یکی میاد و دعوتت میکنه.
خلاصه اگه امتحان نکردین که نصف عمرتون بر فناست
نوشته شده توسط دونده at ۱۳:۴۳ 3 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سهشنبه
آزادی جنسی در اروپا کی شکل گرفت؟
این روزها ۴۰امین سالگرد می ۱۹۶۸ یا انقلاب دانشجویی در فرانسه است. انقلابی که حکومت را عوض نکرد. شارل دوگل دوباره به سر حکومت برگشت ولی تغییرات زیادی در فرهنگ و حکومت فرانسه و در نتیجهی آن در جاهای دیگر دنیا بوقوع پیوست.
«انقلابی که تابوشکن، دگرگون کنندهی جامعهی کهنه و برپاکنندهی برابری زن و مرد بود. انقلابی که طی آن تقدس خیلیچیزها فرو ریخت.»
« به گفتهی دانیل کمبندیت آزادی بیان، آزادی جنسی، آزادی تخیل و لذت بردن و بالاتر از همه برابری زن و مرد دستاورد این جنبش بود.»
اینها جملاتی از یکی از مقالههای رادیوزمانه در مورد این تاریخ بود. این روزها رادیوزمانه خیلی خوب این سالگرد رو پوشش داده و مقالات زیادی در مورد این جنبش منتشر کردهاست. از بررسی جامعهشناسی گرفته تا مصاحبه با کسانی که در این جنبش حضور داشتند و خاطرهخوانی.
دوستی سوئدی که برای گردش به ایران آمده بود میگفت تمام این مشکلات را ما(سوئدیها) هم داشتهایم تا اینکه در جریان تغییرات دهه ۶۰ و پیشزمینههای آن، در یک حرکت اعتراضی زنها به خیابانها میآیند و به نشانهی اعتراض همگی سوتینهاشون رو درمیارن.(البته نه زیر لباس).
البته واضح هست که این تغییرات در خواستگاه بخصوص و پیشزمینههایی که باعث آن شده است رخ دادهاند. و این تاریخ نقطهی عطف تغییرات برای آزادی در اروپا بود.
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۱۱ 0 comments
آیا وبلاگستان خیلی با تلویزیون فرق دارد؟
اونجایی که به نقد تلویزیون میپردازه میگه که اشکال اصلی اینه که تلویزیون هیچ وقت از تو نمیخواد که فکر کنی و با کمترین فعالیت فکری میتونی تلویزیون نگاه کنی و حتی اگه یک صحنه رو از دست بدی برای چند ثانیه، نیازی نیست که برگردی. ولی در مورد کتاب اینطور نیست. کتاب به تو اجازه میده که فکر کنی و تخیل تو رو پرورش میده.
جماعتی که فید میخونن این روزا(مثل خود من) واقعا چند درصد مطالبی که میخونیم شبیه اون مورد تلویزیون نیست. چند درصدشون برای خوندن نیاز به فکر کردن دارن؟
نوشته شده توسط دونده at ۲۲:۲۲ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه
a fighter
Tu croit que to peux me traiter comme les autres. Mais tu ne sais pas que je suis un battant.
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۲۸ 0 comments
ببینم اینجا هم اندازه خلیج فارس غیرت دارین؟
من یک پیشنهاد دارم: یک پتیشن راه بندازیم بگیم آقا پول ایرانیا خوردن نداره و خلاصه اینکه ما راضی نیستیم. مردم لبنان هم که مسلمونن میدونن پول حروم خوردن نداره، اون دنیا جواب باید بدن. خودشون پول رو پس میفرستن
نوشته شده توسط دونده at ۲۲:۱۰ 0 comments
ایران در سایهی جنگ
آیا جنگ خواهد شد؟
چند سالی است که سایهی مرگبار جنگ بر روی کشور افتاده است و ما هر روز از خود میپرسیم که: آیا جنگ خواهد شد؟
شاید بعضا کمی در دل احساس خوبی داشته باشیم از اینکه اتفاقی که برای افغانستان یا عراق افتاد برای ما هم بیافتد. حتی اگر مثل عراق یا افغانستان شویم هم حداقل ۵۰ سال کشور عقب خواهد افتاد.
در این نبشته به دلایلی که احتمال وقوع جنگ را زیاد نشان میدهد میپردازم:
۱-به نظر نگارنده جنگ ایران و غرب به شکل جنگ عراق یا افغانستان نخواهد بود. مزرعه حیوانات (جرج اورل) را به یاد میآورید؟ آسیاب را به یاد میآورید؟ پس از حملهی انسانها و خراب شدن آسیاب چه اتفاقی افتاد؟ همه به سراغ بدبختیهای خود رفتند و فقط خوکها قدرتمندتر شدند. به نظر شما این آسیاب شباهت زیادی با نیروگاه اتمی ما ندارد؟ نیروگاهی که خیلیها را دیدهام که فکر میکنند اگر راه بیافتد مشکلات اقتصادی کشور هم حل خواهد شد!!
۲-جامعهی ایران به مرحلهی بحرانیای رسیده است. جوانهای زیادی وارد عرصه جامعه شدهاند و میخواهند در اداره کشورشان نقش داشته باشند. این جوانها که بیشترین بخش جمعیت کشور را تشکیل میدهند، وبلاگ مینویسند، از کشور فرار میکنند، بعضی ازدواج کردهاند و یا کاری دست و پا کردهاند و برای فراهم کردن پول برنج هر روز خون دل میخورند و فحش میدهند، فعالیتهای اجتماعی(مثل فمینیستی) میکنند. این افراد جایی در اداره کشورشان ندارند ، نمیتوانند پولدار شوند و یا زندگی با آرامشی داشته باشند. خوب با این همه موی دماغ پر انرژی چه میتوان کرد؟ آیا راهی بهتر از یک جنگ و کشتن عدهای از آنها وجود دارند؟
۳-من در سالی کنکور دادم که بیشترین جمعیت پشت کنکور بود و سال بعد از آن جمعیت متقاضی کنکور کم شد. هم اکنون من به سن سربازی رسیدهام. میدانید این یعنی چه؟ یعنی الان پشت در سربازخانهها مثل آن زمان پشت کنکور صف بسته شده است. دوستم که که اسفندماه برای سربازی اقدام کرده بود قرار است ماه ۶ امسال اعزام شود. سربازخانهها کاملا پر هستند و در بعضی پادگانها که از سربازها شنیدهام اضافه بر ظرفیت هم سرباز گرفتهاند. حال بگویید چه وقتی بهتر برای جنگ هست؟
۴-طبق گزارشی(که فکر میکنم در رادیو زمانه خواندم) مبلغی بیش از صد میلیارد دلار در دوران احمدی نژاد به صندوق زخیرهی ارزی وارد شده است. و تمام این مبلغ بعلاوهی مبلغی از آنچه از زمان خاتمی در این صندوق به جا مانده بود، خرج شده است. سازمان برنامه و بودجه هم که منحل شده است و هیچ کس از دولت نخواهد پرسید که این پول چرا و چگونه و براساس کدام بخش بودجه خرج شده است. آیا ممکن نیست که این مبلغ برای خرید و ساخت تسلیحات نظامی و آمادگی برای جنگ مصرف شد باشد؟ وزارت دفاع اخیرا با کارگاههای ریختهگری و تراش زیادی در سطح کشور قراردادهای تولید قطعه بسته است. به هرکارگاه قطعهای کوچک داده شده و درخواست تعداد بالا برای آن شده است. کسی نمیداند که یک قطعه کوچک استوانهای که در فلان کارگاه کوچک در یک زیرزمین تولید میشود، کدام قسمت از یک خمپارهانداز دوشی یک نفره است!(همانهایی را میگویم که ایران به حزبالله در جنگ با اسرايیل داده بود)
۵-احمدینژاد میداند که در دور بعدی رای نخواهد آورد. همچنین جناح او نخواهد توانست به سادگی خاتمی(در صورت کاندیدا شدن) و یا یاران او را در انتخابات حذف کند. چه وقتی بهتر از ۱سال آینده در انتهای رییس جمهوری احمدینژاد است برای براه انداختن جنگ؟
۶-خاطرات گذشته را فراموش نکنید. فراموش نکنید که شبی که قرار بود فردایش شورای امنیت دربارهی ایران رایگیری کند، ایران دست به آزمایش موشکی زد که میتوانست کلاهک هستهای حمل کند. حرفهای احمدینژاد را فراموش نکنید، تمام تهدیدها و توهینهای او را که باعث تحریک و سروصدا در سطح جهان شده را یک بار در ذهن مرور کنید.
برای تحلیل حرفها و رفتارهای احمدینژاد فکر میکنم این توصیه به درد بخورد:
احمدینژاد را احمق فرض نکنید، مطمناَ کسی که توانسته است رییس جمهور کشوری بسیار پولدار(حتی بیشتر از کشور پولدار و پیشرفتهای مانند نروژ) بشود نمیتوانسته آدم احمقی باشد.
نوشته شده توسط دونده at ۷:۲۶ 1 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه
بزرگترین سلاح
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۰۹ 3 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه
l try tu quit computers
After 3 monthes of paying 12 hours per day on my computer. I am now in
tehran velenjak. I came here just to have fun with friends. this
message is sent from my mobile.
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۲۸ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه
جوراب یا کاندوم پوشیدن
مقدمه: یک دوستی داشتم که جوراب رو که از پاش در میآورد مثل کاندوم لولش میکرد و به این ترتیب وقتی میخواست پاش کنه مثل کاندوم میکرد پاش.
هیچ توجه کردین که هر چی کلیپ س.ک.س.ی روی گوشیهای این ملت هست بیشترش یک جورایی کارای خشن و وحشیانهاس؟ چند وقت پیش یکی از اینایی رو دیدم که یک فاحشه رو برده خونه و میخواد تا ریال آخر رو با آسیب زدن به طرف در بیاره و اصلا فکر لذت خودش نیست.
در وحشی بودن طرف فقط اینو بگم که: یارو کاندومی که یک بار مصرف کردهبود رو مثل جوراب میکشید روی آلت مبارک.
--------------------------------------------
نمیدونم شما چهجوری جوراب میپوشین ولی من ورودیش رو میگیرم و پام رو میکنم توش و میکشمش بالا. اون یارو هم همین کار رو با کاندوم و آلت مبارک میکرد
نوشته شده توسط دونده at ۱:۵۶ 3 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه
چگونه میتوان از تیغ ممیزی گذشت
یک بازی جالب دوستان مطرح کردهاند، که چون من دوستی در وبلاگستان هنوز ندارم، کسی مرا دعوت نکرده است. ولی من از تخصص دیرینهی دوستیابیام استفاده میکنم و خودم را داخل این بازی میکنم.
۱ - مشکل سانسور: یک جمله مشهور میگوید: خطرناکترین کتاب، کتاب تطهیر شده است.
به نظر من مشکل اصلی در رشد کتاب و کتابخوانی نبود کتاب خوب یا سانسور شدن کتابهای خوب است. چندی پیش کتاب چاپ جدید صد سال تنهایی را در دست گرفتم که رویش نوشته شده بود متن کامل. وقتی کتاب را کمی زیر و رو کردم متوجه شدم که از جامهی زربفتی که قرار بود در دست داشته باشم تنها کهنهپارهای به دست من دادهاند که حتی به درد گردگیری هم نمیخورد. خوب وقتی این کتاب رادوست من خوانده بود و لذت نبرده بود نمیتوان او را مقصر دانست یا تعجب کرد.
۲- مشکل درآمد: با چاپ الکترونیک چیزی به نویسنده نمیرسد، آن هم نویسندهای که مدتی از عمرش را گذاشته تا کتاب بنویسد. همین داستان کوتاه نویسی هم کلی انرژی فرد را میگیرد و بالطبع در صورتی که نویسنده نتواند تمام وقتش را به نوشتن و تولید بپردازد آثار خیلی بزرگی هم نخواهیم داشت. این روزها ما با حقیقتی روبرو هستیم: در جامعهی ما تنها روشنفکر گلخانهای رشد میکند، یعنی کسی که برای مثال خانوادهاش او را پشتیبانی میکند تا بتواند بخواند و بنویسد و فکر کند و اعتراض کند. متاسفانه کسانی که کار میکنند با توجه به شرایط اقتصادی امروز نمیتوانند در کنارکار و زن و بچه به نوشتن بپردازند.
به همین دلیل نمیتوان به چاپ الکترونیکی کتابهای خوب خیلی امیدوار بود داشت.
۳- مشکل قانون کپیرایت: مشکل دیگری که سر راه چاپ الکترونیک هست مساله حق مالکیت معنوی و نبود قانون در این زمینه است. بخصوص وقتی که برای گریز از سانسور ارشاد فرد به چاپ الکترونیک رو آورده باشد دیگر نمیتواند انتظاری از قانون برای حمایت از خویش داشته باشد.
طرح من:
حتما کتابهای قدیم را بیاد میآورید!!؟ منظور همین ۱۰-۱۵ سال به قبل است که امکانات چاپ کافی نبود. در آن زمان اگر کتابی اشتباه چاپی داشت به راحتی نمیشد این اشتباه را در زمان چاپ اصلاح کرد بنابراین بیشتر کتابها در اولین صفحهی خود صفحهی ضمیمهای داشتند که که اشتباههای چاپی را با آدرس و شکل صحیح نشان میداد.
حتما تا الان متوجه منظور من شدهاید. نویسندگان ما میتوانند بدون معطلی هر جایی را که ارشاد از آنان خواست پاک کنند و سریع مجوز چاپ خود را بگیرند. سپس بر روی وب صفحهی اصلاحیهی کتاب خود را (با نام خود یا اَنانیموس) منتشر کنند. با این روش حداقل ۸۰ درصد کتابها قابل چاپ خواهند شد و آن هم با کیفیت بالا.
البته این کار قبلا برای بعضی از کتابها انجام شده است. ولی من فکر میکنم که باید کمی اینکار منسجم شود و رواج یابد. و این امر نیازمند نوعی بسیج است.
تو دو لیست(TODO):
- تشکیل یک میلینگ لیست برای تماس و اطلاع رسانی سریع
نکته: افرادی که در زمینهی اُپن سورس فعالیت میکنند اهمیت میلینگ لیست را برای کارهای گروهی میدانند.
همچنین در صورت فیلتر شدن سایتها میتوان صفحات اصلاحی را برای اعضا میل کرد.
پ.ن. فکر میکنم یک گروه برای این کار راهاندازی شده در گوگل. به نام نو سانسورکه فعلا پرایِوٍسی سنگینی داره ولی راه اندازهاش میگن که بزودی پرایوٍسی نرمال خواهد شد و فعلا برای راه انداختن کار است. البته اعضا میتوانند برای گروه میل بزنند تا به همهی اعضا برسد.
- تبلیغ این روش:
روشها:
با لینک دادن به این پست یا پستهای مشابه که این ایده را ترویج میکنند
در صورتیکه نویسندهای میشناسید که کتابی منتشر کرده است با او صحبت کنید و از او اصلاحیه بخواهید.
اطلاع رسانی به اطرافیان در مورد اصلاحیههای منتشر شده و کتابهایی که میتوانند بدون سانسور بخوانند.
-تولید محتوا:
خوب، نویسندگان که تکلیفشان مشخص است و خود میدانند چطور باید با کتاب خود برخوردکنند.
افراد دیگری هم ممکن است در این بین باشند و نسخههای قدیمی سالهای ۵۷ و . . . که چاپ، آزاد بود را داشته باشند. این افراد میتوانند بر کتابهای موجود در بازار اصلاحیه بدهند.
نوشته شده توسط دونده at ۴:۵۶ 3 comments
رای دادن، صدای دو طرفهی زمانه
برعکس این خبرگزاریهای ماهواره که از همه بهترشون ویاُاِی هستش. که به نظر من افتضاحه. فقط حرفهای یکطرفه و فقط برای منافع کشور آمریکا تلاش کردن و خود را دلسوز مردم ایران نشان دادن. اون هم با روشهای خیلی ضعیف در حد صدا و سیمای ایران.
امیدوارم آگاهی به حدی برسه که مخاطبان این گونه رسانهها از تاثیر پذیری محض بیرون بیآیند و آنها را نقد کنند. هر چند که بدون رسانههای آزاد روی اینترنت همچین چیزی امکان پذیر نیست.
رادیو زمانه مصاحبهی جالبی انجام داده با جواد روح روزنامه نگار داخل ایران و آقای بهنود، دلایل هر کدوم از اینها برای رد یا شرکت در انتخابات جالبه.
اینها رو از توی برنامهشون جدا کردم و متنش توی سایت نیست. فایل اصلی برنامه ۲۷ مگ بود و من فقط همین گزارش رو جدا کردم. شاید در آینده متنش رو هم گذاشتم.
فایل آُجیجی ۴ مگابایت
فایل اِمپیتری ۵.۷ مگابایت
------------------
بعدش نوشت: امروز لینک خبر و فایل صوتی در ریدر رادیوزمانه پدیدار گشت
نوشته شده توسط دونده at ۲:۰۳ 4 comments
۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه
آخر همهی شغلها
حالا براتون بگم از شغل جدیدم:
انبار یک مرغداری موش افتاده به شدتی که در عرض ۳ روز ۲۰۰ تا موش با این تلههای معمولی گرفته شده. بله با همین تلهموشهای ابتدایی که خنگترین موشها هم دیگه گیرش نمیافتن. یعنی خودتون دیگه ابعاد فاجعه رو حدس بزنید. این ۲۰۰ تا احتمالا فقط معلولهای جسمی و ذهنیشون بودن.
حالا به یک نفر نیاز بوده که بیاد ترتیب اینا رو بده. و چه کسی بهتر و بیکارتر و دنبال کارای عجیب غریب بگرد تر از من؟
-------------------------------------------------------------------------
پ.ن. اگه راه حل خوبی سراغ دارید بگید، چون الان دارم برین استورم(brain storm) میکنم برای راه حل پیدا کردن.
پ.ن.۲. حتما این پست رو بخونید. این یکی ساده هستش و دقیقا همون دیدگاهی هستش که من فکر میکنم جامعهی ما و بخصوص وبلاگستان بهش نیاز داره.
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۱۶ 4 comments
آنکه زنده است نگويد هرگز ....آنچه ثابت و برجاست ..ثابت و برجا نيست ...دنيا اينچنين که هست نمي ماند
نوشته شده توسط دونده at ۲۱:۲۷ 0 comments
غرو غاطی
مسیر دویدن امروز من: حدود ۱۰ کیلومتر
کسانی که علاقه مند هستند بیان برای دویدن خبر بدن قبل از ساعت ۳.۳۰
قصابی کودکان رو راه انداختم
یک فیلم هم گذاشتم از یک ختنه واقعی
پیشنهاد میکنم این مقاله را حتما بخوانید. متنش کمی سنگین است ولی کمی سختی بکشید خواهید دید که ارزشش را دارد.
نوشته شده توسط دونده at ۱:۴۰ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه
بیان مردانه از میل جنسی
من هم حرفایی که مدت زیادیه میخواستم بگم رو میگم
تا حالا هیچ ضرری به صورت علمی برای خود ارضایی اثبات نشده.
به جان خودم نداره
من از ۴ام دبستان این کار رو میکردم. از دوم راهنمایی هم که به بلوغ رسیدم میکردم. اگه بخوام متوسط بگیرم روزی یک بار رو دیگه حداقل داشتم. ماههایی هم بوده که روزی ۳ بار کمتر نمیشده.رکوردش هم یک روز ۶ بار بوده .تنها زمانی که این لذت رو ترک کردم ۶ ماه بود که دوست دخترم ازم خواست و من هم برای اینکه دلش نشکنه مجبور شدم این لذت بزرگ رو از دست بدم. میفهمین؟!! مجبور شدم!
تا همین چند وقت پیش که تمرینهام رو کنار بزارم، دوندهی استقامت بودم. ضربان قلبم در حال استراحت ۵۵ هستش یعنی یک قلب خیلی قوی. هیچ جام هم نمیلرزه. انزال زودرس هم ندارم. چشمام هم یازده / دهم هستش یعنی از چشم معمولی سالم یک درجه بهتر که بهش میگن چشم عقابی. زیر چشمهام هم اصلا گود نشده. کف دستم هم مو نداره.
به زودی سعی میکنم مطالب علمی در این زمینه بگم. فعلا اینو داشته باشین. که تحقیقات نشون داده جلقیدن احتمال سرطان پروستات رو کمتر میکنه. حالا خود دانید
نوشته شده توسط دونده at ۸:۴۳ 3 comments
مرد جان به لب رسیده
به من. اینم مدرکش:
از دوشنبه که شروع کردم این اولین لحظهای هستش که پیغام نخوندهای توی ریدرم وجود نداره و خیلی خوشحالم از این بابت.
از همهی دوستان هم تشکر میکنم که کم مطلب نوشتند و گرنه جدی جدی میخواستم کامل خودکشی وبلاگی کنم.
نوشته شده توسط دونده at ۵:۵۲ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه
Mobile Blogging
I am writing this post in a sony ericsson P900 in a gmail client.
I steal believe irancell is better
نوشته شده توسط دونده at ۲۱:۴۷ 0 comments
حضور بانوان در ورزشگاهها و خود ارضایی و . . . : چه کسی مقصر است؟
عصر ایران میگوید: «البته معتقدیم اگر آقایان در ورزشگاهها حرمت نگاه میداشتند و فضای استادیومها را عاری از فرهنگ نمیکردند تا به حال بانوان هم پای ثابت تماشای تمامی رقابتهای فوتبال ملی و باشگاهی ایران بودند.»
این جمله در ادامه پروژهای که مدتهاست دنبال میشود گفته شده است. پروژهای که اسمش را من میگذارم به جان هم انداختن مردم یا انداختن تقصیر بر گردن مردم.
چندی است که به جای بررسی درست و حل کردن مشکلات مردم، سیستم کنونی در کشور ما، چه از طرف دولت و چه از طرف مردم، به انداختن تقصیر به گردن افراد میپردازد. برای روشن شدن مطلب چند مثال میآورم:
۱- حضور بانوان در ورزشگاهها:
اولین مورد همین حضور زنان در ورزشگاهها که حالا افتاد تقصیر آقایون. فردا هم (حالا که ممکن است مجبور بشوند خانمها را راه بدهند) احتمالا چند نفر بخت برگشته را به اسم اراذل و اوباش دستگیر خواهند کرد و میگویند: اینها مسئول فضای کثیف(!) ورزشگاهها بودهاند و بعد از اعدام کردن آنها دیگر فضای ورزشگاهها تمیز خواهد بود و زنان میتوانند حضور پیدا کنند. فردایش هم خواهند گفت: آهای خانومها ببینید که طرح امنیت اجتماعی برای شما آزادی آورد.
در این میان هیچ کس نگفت خوب چرا همان اول خانومها را راه ندادید که فضا به قول شما آلوده نشود.
۲- تصادفات:
پلیس اعلام میکند: امسال با سخت گیری مامورین پلیس تصادفات کاهش یافته است. یعنی چی؟
یعنی تصادفات تقصیر کسانی است که تند میروند!
پس چرا در کشور آلمان که بزرگراههایی با سرعت آزاد دارد، اینقدر تصادف و کشته نیست؟(در ایران در عرض ۳ سال کشتههای تصادفات بیشتر از شهدای جنگ تحمیلی بود.). اگر جادهها درست ساخته میشدند و اگر شراکت در کار ساخت اتوبان و جاده و تولید ماشین انحصاری نبود باز هم اینقدر تصادف بود؟ اصلا چرا یک نفر باید آنقدر تند برود؟ در تند رفتن چند درصد خود شخص مقصر است و چند درصد محیط؟*
۳- ترافیک و آلودگی تهران:
از صبح تا شب جار میزنند که اگر با وسایل عمومی در شهر رفت و آمد کنید آلودگی کمتر خواهد بود. یعنی آلودگی تماما تقصیر مردم است و ترافیک هم همینطور؟؟!!. این مردم هستند که نباید با ماشینهای عقب ماندهی خود در شهر رفت و آمد کنند.
و هیچ کس نمیگوید: چرا زیر ساختهای شهری درست نیست؟ چرا سیستم حمل و نقل شهری آسودگی به همراه ندارد؟ چرا احداث مترو و اینگونه تجهیزات تنها در انحصار دولت و نهادهای زیر نظر اوست.
۴- درس نخواندن دانشآموزان و دانشجویان:
این یکی مشکلی است که خود من بیش از همه با آن روبرو بودهام(خود اخراجی)
چند درصد از دانشجویان در دانشگاههای ما درس را جدی میخوانند؟ من شخصا فکر میکنم که هر چهقدر مثبتاندیش باشید و در دانشگاههای خوب کشور درس بخوانید عددی بیش از ۲۰ را نخواهید گفت. آیا ۸۰ درصد بقیه دوست نداشتند درس بخوانند؟ آیا فقط از روی بیکاری نشستند پشت آن کنکور کثیف نشستند؟ سیستم به شکلی پیش میرود که فرد حتی خودش را نیز محاکمه میکند و اگر نمیتواند درس بخواند، تنها و تنها تقصیر را از خودش میداند و نه سیستم آموزشی و نه امکانات محیطی. چرا اکثریت دانشآموزان اگر امکان نرفتن به مدرسه را داشته باشند، ترجیح میدهند که نروند؟
آیا این سیستم نیازهای اساسی شخص را تامین میکند؟
چند درصد این درس نخواندن تقصیر خود شخص است؟*
۶- خود ارضایی :
اکثریت پسرها بعد از خود ارضایی که به عنوان یک صفت ثانویه جنسی شناخته میشود احساس گناه میکنند . میگویند: ای کاش اینگونه نبودم. میتوانستم جلوی خودم را بگیرم. من مقصرم!
این حالت در مورد خیلی دیگر از احساسات ما هم در جریان است. احساساتی که فرهنگ آنها را نمیپسندد. و ما در همهی آنها خود را مقصر میبینیم.
۷- کمبود مواد غذایی :
امروز توی صف شیر بودم، شیر تمام شد و به عدهای نرسید. خانومی میگفت: همش تقصیر اینهاست که با ماشین میآیند و از چند جا شیر میگیرند.
هیچ کس نگفت مگر کسی که از چند جا شیر میگیرد، شیر را داخل سطل آشغال میریزد؟ خوب او هم می خواهد مانند ما شیر را بخورد یا به فرزندانش بخوراند. مشکل از کمبود تولید شیر نسبت به جمعیت و کاهش یارانهی آن است.
هنوز هم موارد دیگری هست که شاید در قسمت بعدی به آنها مراجعه کردم.
ما هر روز در این گونه روابط درگیریم، هر روز کسانی را میبینیم که خیلی راحت گناهها را گردن دیگران میاندازند، توی صفهای شیر به سر هم میپرند . . ..
برای کمتر شدن این دیدگاه به نظر من باید محیط خود را با دقت بیشتری نگاه کنیم. و مهمتر آنکه برای اینکه دیگران را بیجهت مقصر ندانیم باید یاد بگیریم که خود را مقصر نبینیم.
چه خواهد شد؟ شدت یافتن این موضوع باعث میشود که شما از لحظهای که از خانه خارج میشوید هرکس را که دیدید مقصر و گناه کار و دشمن بدانید. در دلتان فحشش بدهید و بخواهید سر به تنش نباشد. تفاوتهای میان گروهی و مرزبندیها شدید تر شده و گفتمان ممکن نباشد. و اگر هم موقعیتی برای عدهای پیش بیاید که قدرتمند شوند، تمام تلاش خود را برای از بین بردن غیر همگروهیهای خود بکنند. و باز خون و خون ریزی. آنچه که در خیلی از انقلابهای جهان اتفاق افتاده است.
-----------------------------------------------------------------------------------
* جواب سوال: از اکثر افرادی که این سوال را پرسیدهام جواب شنیدهام که ۹۰ درصد دست خود آدم است. من در جواب میگویم اگر کمی به موضوع آماری نگاه میکردید و دیدگاههای آموزشی جامعه را کنار میگذاشتید جوابی عکس این میدادید. میبینیم که ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم بد رانندگی میکنند و تقریبا همین درصد هم درس نمیخوانند. در دید آماری موضوع اگر یک توزیع در نظر بگیرید، درصدی که ما میتوانیم تند نرویم یا درس بخوانیم باید همین ۱۰ تا ۲۰ درصد باشد.
نامربوط: خیلی خسته شدهام و دلم میخواهد بگذارم و بروم. اگه بندباز موافق باشه ممکنه دست به خودکشی وبلاگی بزنم.
نوشته شده توسط دونده at ۷:۱۹ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه
فمینیسم، میل<جن سی> و پشمالو بودن یا نبودن برای آزادی- مساله این است
۱- فمینیسم و میل جنسی:
اگر نگاهی به هرم مزلو بیاندازیم میبینیم که نیازهای جنسی جزو نیازهای فیزیولوژیک ما هستند و در ردهی اول قرار دارند. این یعنی اینکه کسی اگر نیازهای جنسیاش-البته بعد از نفس کشیدن و غذاخوردن- به طور صحیح و کامل تامین نشوند، به نیازهای مرحلههای بعدی احساس نیاز نمیکند.
نکته: توجه کنید که خانواده در کجا قرار گرفته است.
مثال: همانطور که میبینیم هرچه ما در ایران محصول فرهنگی فراهم میکنیم باز هم بیشترین کلمات سرچ در زمینهی میل جنسی است.
به همین دلیل اگر قرار است فعالیتی برای حقوق برابر زن و مرد انجام شود شک ندارم برابری در استفاده و تامین میل جنسی اولین قدم خواهد بود. در غیر اینصورت انرژی زیادی را از دست خواهیم داد و کسی هم از آزادیهای بدست آمده استفادهای نخواهد برد چون نیازهای اساسیتری تامین نشده باقی مانده اند.
۲- دین و میل جنسی
زهرا این مسائل را به دین ربط داده است. میخواهم با استفاده از حرف خودش از او سوالی بکنم. اگر پسری را ببینی و از او خوشت بیاید. (نمیخواهی بگویی که ازهیچ پسری خوشت نیامده و نخواهد آمد!؟) و آن پسر به تو پیشنهاد ازدواج موقت بدهد، و همهی شرایط هم محیا باشد، آیا خواهی پذیرفت؟
من قبل از زهرا خودم جواب میدهم: خیر.
چرا؟ مگر زهرا میل جنسی ندارد؟ مگر طرف مناسب نیست؟
جواب: چون زهرا از اینکار احساس گناه میکند!!!!
چرا؟ مگر در اسلام این کار صحیح نیست؟
جواب: کاملا صحیح است و حتی بعضی جاها توصیه شده. و این کار قانونی هم هست.
پس مشکل زهرا چیست؟
جواب: بزرگ شدن در فرهنگی که به او اجازه نداده حتی یک بار واژن خود را تماشا کند. بررسیاش کند و برایاش ارزش قائل شود. فرهنگی که هرگونه احساس جنسی او را تحقیر کرده است. فرهنگی که هر گونه اشاره به میل جنسی در آن گناه است.
و خلاصه: فرهنگی که آدمهایی مثل ما(من و شما جوان داخل ایران) را ساخته است با این همه مشکلات جنسی.
سوال از خواننده: به نظر شما زهرا در رابطهی جنسی با شوهر آیندهاش مشکلی نخواهد داشت؟ یعنی در یک رابطهی کاملا شرعی و قانونی؟
-------------------------------
منظور من از زهرا نمونهای از افراد بزرگ شده تحت فشار شدید عقایدی که مذهبی نامیده میشوند است. حتی ممکن است زهرا جوابش به سوال اول من مثبت باشد. ولی فکر میکنم شما منظور مرا میفهمید.
۳- آزادی
متاسفانه تعریف و نگاه به آزادی در بین افرادی که در این بحثها شرکت کردهاند کاملا متفاوت است.
من فکر میکنم اگر قرار باشد بازهم مثل سالیان تاریخی در این فرهنگ، بعد از این بحثها افراد همدیگر را درک نکنند، و در پایان بحث هر طرف دوست نداشته باشد که سر به تن طرف مقابل باشد، نه تنها پیشرفت نکردهایم که ضرر مضاعف هم کردهایم. چون از تجربیات پدرانمان که انقلاب کردند استفادهای نکردهایم. یعنی اگر در این کشور قدرت در دست کسانی دیگر گونه بیافتد، آنها نیز به سبب فرهنگی که در کشور ما برقرار است(نبود درک حضور دیگری**) همهی مخالفین و گذشتگان را از دم تیغ خواهند گذراند.
زهرا حق دارد که عقیدهی خودش را داشته باشد و بگوید: من همین هستم و نمیخواهم تغییر کنم و هر چه هم بگویید فایدهای نخواهد داشت و همین خواهم ماند. ولی او حق ندارد دیگران را به عمل طبق عقیدهی خود مجبور کند. او حق ندارد بگوید پس جامعه چه میشود! و با بهانهی فساد و . . . به سرکوب مخالفان بپردازد. همینطور مخالفین او حق ندارند او را مجبور کنند.
و اگر اینگونه کنیم نتیجه چه خواهد بود؟ باز هم خونریزی و خونریزی برای نشاندن حرف خود به کرسی
-----------------------------------------
**برای شناخت ٬درک حضور دیگری٬ به کتاب انسان در شعر معاصر نوشته محمد مختاری (یادش گرامی) مراجعه کنید و آنجا متوجه میشوید چرا کسانی مثل محمد مختاری باید در قتلهای زنجیرهای کشته میشدند.(چون میدانستند ما از چه زجر میکشیم و جرا همدیگر را . . .)
پ.ن. امیدوارم زهرا از من بخاطر این حرفها ناراحت نشود. هدف من تنها کمک به شناخت بود.
نوشته شده توسط دونده at ۳:۳۸ 3 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سهشنبه
:<عصبانی>-- دوباره خلیج فارس
لازمهی ادامهی خوندن این بحث خوندن این پست است.
آقا الان توی نقشههای بینالمللی سازمان ملل خلیج فارس اسمش خلیج فارسه و خیلی اگه تلاش کنن بعد ۲۰ سال ممکنه اسمش بشه خلیج عرب. که چی؟ بعدش مگه از سهم ما از خلیج فارس کم میشه؟ دریای خزر که اسمش تو تمام دنیا کاسپین هستش نصفش مال ما بود و حالا اسمش هم عوض نشده و لی دیگه معلوم نیست چقدرش مال هست!!!
امروز بعد از خوندن پست رادیوزمانه دربارهی شکنجهی دانشجویان امیرکبیر خیلی عصبانی شدم.
به جان خودم که هیچ به جان هم تویی که(اینجا از عصبانیت لهجه عوض میشود) دِری موخوانی اگه یَک دِفه دیگه از ای پیتیشِنا بِرِیِ مو بِرفِستی همچی بِزِرُم دَرِت اگه بِدِنُم همیجوری غیرتی رِفتیو هیچ کار دیگهای از ای مُدلا تا حالا نکردی.
ترجمه: به جان خودم که نه به جان شما خوانندهی محترم اگر یک دفعهی دیگه از این پتیشنها(اشاره به خلیج فارس) برای من بفرستید بدون این که در زمینههای دیگری فعال باشید و فقط در همین گونه موارد(مانند فیلم ۳۰۰) غیرتی میشوید، جدنِِ ِ جدن خیلی ناراحت خواهم شد.
کدومتون ادعای ایرانی بودن دارین بیاین جلو بگین ایرانی یعنی چی؟ هر لوس بازی میخواین در بیارین ۲ تا اسم کورش و ایران زمینا و از این چیزا اضافه میکنین که چی؟ چیتون فارسیه؟ زبان؟ خط؟ فرهنگ؟ ادب و شعور؟ نژاد (:<خنده>)؟ راست گویی؟
الان توی کل مسائل این کشور همین مهمه دیگه؟
بابا مملکت داره به سمت جنگ پیشمیره. رکود اقتصادی خفن. دانشجوهای بیگناهی که شکنجه میشن و همهی چیزهایی که توی این پست نوشتم. کدومش مهمتر از خلیج فارس نیست؟ به جان خودم اون هم مهمه. من هم امضا کردم ولی کدومتون آخه کارهای دیگه هم کردید؟ چرا فقط وقتی اسم ایران میاد سریع جو گیر میشید؟ چرا نباید خبر شکنجهی دانشجوها اینقدر منتشر میشد که من هم خبر دار بشم؟ چرا خوابتون میبره و حالا یادتون میافته؟
طرف از صبح تا شب داره تریاک میکشه. حقوق مسلمش نقض شده. هیچ قانونی ازش حمایت نمیکنه. . . .اصلا خلاصه بگم تو ایران زندگی میکنه. فقط وقتی میفهمه دخترش رو با یکی تو خیابون دیدن تازه آقا یادش میافته که یک چیزی به نام غیرت هم هست و میره چاقو میکنه تو شکم دخترش و بعد هم با افتخارمیره اعدام میشه میگه خوب کاری کردم.
آخه غیرت یعنی همینه؟ بابا! ملت! آهای! ما رو . . .یدن شما فقط اینجا یاد غیرت میافتین؟
نوشته شده توسط دونده at ۸:۱۸ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه
وقتی یک وبلاگ نویس لجش میگیره
اگر حوصلهی خوندن همهاش رو نداشتید حتما پاراگراف آخر رو بخونید.
حالم گرفته شد وقتی فهمیدم ۳۶ پسر و ۳۱ دختر رو توی یک پارتی گرفتن و حتی وقتی اون کامنت دومی با مزه رو هم خوندم باز هم فقط یک کمی بیشتر حالم گرفته شد. ولی وقتی پدر برام نوشتههای روزنامه خراسان رو خوند دیگه واقعا لجم گرفت و و بقولی دوگانه سوز شدم. وقتی رسانه فقط گوینده باشه و چیزی از مخاطبش نشنوه همین میشه.چطور به خودشون اجازه میدن این چیزها رو چاپ کنن؟
رسانههای فقط گوینده حقوق اساسی انسانی که اونها رو تماشا میکنه ضایع میکنند، به این شکل که شنونده فقط باید بشنوه و گوینده فقط میگه، بدون اینکه کاری داشته باشه شنوندهاش کیه، چی فکر میکنه یا نظرش در مورد گفتههای اون چیه و یا چی میخواد!! در ضمن گوینده خیلی راحت میتونه دروغ بگه. حتی وقتی یک نفر شنونده متوجه دروغ گوینده میشه بدلیل نداشتن ابزار و رسانهای که ازش حمایت کنه نمیتونه این دروغ را، رو کنه تا بقیه شنوندگان رو نجات بده.
در چند سال گذشته پدیدهای به نام وبلاگ و رسانههای اینترنتی تا حدی این محدودیت رو از بین بردهاند. البته هنوز هم رسانههای بزرگ خبرها رو به نفع خودشون جدا میکنند و سعی در تحریف دارند ولی هزینهی دروغگویی براشون بیشتر شده و کمتر میتونن دروغ بگن یا فیلتر کنن. البته متاسفانه هنوز هم افراد زیادی وجود دارند که تنها رسانهشون تلویزیون هستش و متاسفانه هنوز نمیدونن که چقدر از حقوقشون داره از دست میره. من شخصا خیلی افراد زیادی رو میشناسم که در مورد مسائل سیاسی نظر میدن و تحلیل میکنن ولی تنها رسانهشون تلویزیون هستش و اون هم تلویزیونی به نام وی اُ اِی که در روشهای دروغگویی دست کمی از تلویزیون داخلی ایران نداره. اینجا مسالهی جالبی به نظرم اومد و اون اینه که فهمیدم دلیل عقب مانده بودن روشهای وی اُ اِی چیه! دلیلش دقیقا مردم ایران هستن که بدلیل نداشتن رسانهی آزاد و کم آشنا بودن با وبلاگ میشه خیلی راحتتر سرشون کلاه گذاشت و دروغ گفت و آب هم از آب تکون نخوره.
شما هم بخونید تا دوگانه سوز بشید. اینترنت رو شکر کردم که اینجا هست تا وقتی که لجم میگیره میام اینجا ویک کم آروم میشم:
یعنی تو تمام دنیا هیچ کدوم از کسانی که به کارباره یا پارتی میروند دکتر، مهندس، قاضی، جامعه شناس و . . . نمیشوند؟؟
یعنی فقط آدمهای بیخاصیت و بلااستفاده و هرزه پارتی میروند؟
خودم:در این نوشتهی روزنامه دیده میشه که: ۱-میخواهند پارتی یا جشن را یک جرم بزرگ جلوه دهند تا قبح آن را در جامعه زیاد کنند. ۲- روشهای فرهنگی مثل اسلامیزه کردن کتابها، آموزشهای مدارس ،جلوگیری از ماهواره و اینترنت و از صبح تا شب قرآن خوندن و شیخ نشون دادن تلویزیون و روشهای زوری مثل طرحهای مبارزه با فساد، اراذل و اوباش، امنیت اجتماعی و . . . هیچکدام جواب نداده و حالا میخواهند کاری کنند که خانوادهها خودشان خودشان را سانسور کنند. ولی متاسفانه این کار دیگه با وجود رسانههای آزاد و اینترنت تقریبا امکان پذیر نیست.
نوشته شده توسط دونده at ۴:۲۳ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه
رله یا پتیشن یا . . .دولت الکترونیک
من بهترین فعالیت اجتماعی را رشد میدهم اگر ۱۰۰ نفر وبلاگدار حاضر به همکاری شوند. |
لطفا نوشتهی زیر رو نقد کنید و تمام نظراتتون رو بگین تا تکمیلش کنیم. حتی اگه به فعالیتهای مثل پتیشن و رله اعتقاد ندارید نظر بدید. اصلا میخوایم ببینیم کاربران اینترنت چقدر و چگونه میتونن روی جامعه واقعی تاثیر بذارن. اینهایی که میگم ایدهی خام هستش:
مدتی هستش که توی وبلاگها و سایتها فعالیتهای خوبی رو میبینم. بخصوص فعالیتهای کمپین که خیلی نسبت بهشون ارادت دارم.
این بود که تصمیم گرفتم ایدهای که مدتی بود توی ذهنم میگشت رو شروع کردم:
فکر اصلی این هست که افراد در وبلاگستان و فعالان عرصههای اجتماعی خودشون رو به شکل یک گروه به هم پیوسته ببینن که میتونن در یک زندگی مجازی روی وب داخل یک کشور یا حکومت به نام مثلا وبلاگستان قرار داشته باشند که در اون هر کسی رای خودش رو داشته باشه و هر ماه یک فعالیت اجتماعی به عنوان فعالیت اصلی اعضای اون مشخص میشه. ممکنه موضوع انتخاب شده مسالهی اصلی فکری یک نفر نباشه و اون فرد فقط با اون موضوع موافق باشه ولی چون میدونه که در هفتههای بعد نوبت موضوعاتی که برای اون اصلی هستن هم میرسه فعلا تمرکزش رو روی موضوع اصلی میگذاره.
وقتی یک موضوع، موضوع اصلی در وبلاگستان مشخص میشه، ابتدا رویش (brain storm) میشه بعد افراد سعی میکنن بیشتر در مورد اون موضوع اطلاع رسانی کنند و در نهایت هم با رای گیری یک یا چند کار در حوزهی عملی(مثلا نامه دستی نوشتن به وزیر یا . . . ) انتخاب میشه تا افراد با میل خودشون اون رو انجام بدن. این یعنی بیشترین نتیجه با کمترین هزینه.
-----------------------------------------
پ.ن. حرف سردغدغههای مشترک هست و اینکه چطوری میشه نتیجهی بهتر گرفت
نوشته شده توسط دونده at ۱۵:۱۱ 7 comments
دستمال
این روزا اگه دست یک نفر رو بگیری و نوازش کنی، فرداش میاد میگه: تو با احساسات من بازی کردی، منو مثل یک دستمال کاغذی استفاده کردی و انداختی دور!!
و به قول یک بندهخدای دیگه:
مه..................................ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
نوشته شده توسط دونده at ۱۴:۲۰ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه
اوه اوه خبر دست اول!!!
پارلمان اروپا خواستار تحریم افتتاحیه المپیک پکن شد
با اینکه فقط تحریم افتتاحیه مطرح شده و حرف اصلی روی تبت بوده و نه روی حقوق بشر
ولی اینجاست که آبروی زورگوها میره!!
اینه آزادی بیان و تاثیر اینترنت و فعالیتهای وبلاگی.
تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید؟
ووقتی منظور سریال از میم. آزاد الف. بامداد است.
هم در رابطه با سریال نوروزی آقای مدیری جالب استنوشته شده توسط دونده at ۱۳:۴۹ 2 comments
رابطهی بو و میل جنسی
آیا میدانید چرا ما با اعضای درجه ۱ خانوادهی خود رابطهی جنسی نداریم؟
اسب با خواهر و مادر خودش جفتگیری نمیکنه! به همین دلیل بهش میگن نجیب. ولی چرا؟
در فصل جفتگیری اتفاق میافته که یک اسبنر از فاصلهای یک ماده رو ببینه و تحریک بشه یعنی نعوظ کنه. بعد به سمت اون ماده راه میافته ولی همینکه به نزدیکش میرسه به حدی که سرش به بدن حیوان ماده برخورد کنه، تحریکش از بین میره و میگذاره و میره. میبینیم که اونقدرها هم نجیب نیست!!
حال میرسیم به اینکه چرا؟ همونطور که همهمون شنیدیم میگن که ازدواج مثلا پسرعمو و دخترعمو احتمال بوجود آمدن بچه ناقص یا مشکل دار رو زیاد میکنه که این به دلیل مسائلی هست که توی علم ژنتیک بررسی میشه و من به اون نمیپردازم.
توی فیلم human instinct2 غریضهی انسان که قسمت دوماش مربوط به سککس هست یک آزمایش جالب رو بیان میکنه.
به تعدادی خانوم تیشرتهای تمیزی میدن و از اونها میخوان که یک شب با اون تیشرتها بخوابن. بعد تیشرتها رو توی شیشههای آزمایش قرار میدن و از مردهای مورد آزمایش ، که اون خانومها رو اصلا نمیشناسن، میخوان که فقط با بو کردن شیشههای آزمایش که محتوی تیشرت و در نتیجه بوی بدن اون خانومها هست، اون خانومها یا همون شیشهها رو از نظر علاقهی جنسی طبقهبندی کنند.
نتیجهی آزمایش خیلی جالبه:
بعد از طبقهبندی و بررسی ژنتیکی افراد تحت آزمایش دیده شد که مردها تقریبا به ترتیب شباهت ژنتیکی با خودشون، اون خانومها رو طبقهبندی کرده بودند، یعنی کسانی که بیشترین شباهت ژنتیکی را به آنها داشتند در آخرین انتخاب قرار داده بودند و هرچه شباهت ژنتیکی کمتر میشد، خانوم مورد نظر به سمت انتخاب اول میرفت.
البته تا اونجا که من شنیدم این آزمایش در مورد خانومها هم نتایج مشابهی داشته است.
این یک پدیدهی تکاملی هستش که به دلیل اینکه با جفتگیری ما با افراد با ژنتیک مشابه امکان تولید مثل موفق کاهش پیدا میکنه، ما به افراد با ژنتیک متفاوت بیشتر علاقهمند میشیم.
خطاب به اون دوستی که از بوی دوست دخترش خوشش نمیاومد: این مشکل از دوست شما نیست بلکه بخاطر تفاوت ژنتیکی شماست.
یکی ازعلل بوجود آمدن رقصهای دو نفره همین بو کردن دو جفت قبل از انتخاب هستش.
حالا ببینید اون کسی که مامان باباش میرن براش خواستگاری و هر دوطرف کاملا منطقی نتیجه میگیرن که برای هم مناسب هستن. شرایطشون خوبه و همهی علایقشون با هم سازگاری داره و طرز فکرشون هم با هم میخونه ولی فقط یک اشکال دارن و اون اینه که قبل از ازدواج همدیگه رو بو نکردن، چه مشکلاتی براشون ممکنه درست بشه و بعد همه انگشت به دهان میمونن که چرا از هم جدا شدن!! و خودشون هم حتما میندازن تقصیر همدیگه.
تازه اگه شانس بیارن و از هم جدا بشن. اگه به قول بعضیها برای شیرین شدن زندگی هم یک بچه ناقص بیارن و مجبور بشن تا آخر زندگی با هم بمونن، ببینین چه افتضاحی میشه
نوشته شده توسط دونده at ۲:۴۸ 5 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه
میوهی ممنوعه
سیگار کشیدن بستهای مثل فیلم پورنو نگاه کردن هستش و مثل عرقخوری (نه شراب خوردن) برای فقط مست شدن.
میشه دونهای کشید و جایی که میکشی، کسی که باهاش میکشی و حتی نوع سیگاری که میخوای بکشی فرق میکنه و هر کدوم لذت متفاوتی داره.
نوشته شده توسط دونده at ۱۳:۰۶ 0 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه
آشنا یا غریبه .. مساله این است.
[ چیزی که فکر نمی کردم روم تاثیر بذاره داره روم تاثیر میذاره و احتمالا خیلی از چیزایی که فکر می کنم برام مهمن برام نا مهمن ! ]
امروز به شدت نیاز به دوره کردن داشتم. دیشب خوب نخوابیدم و صبح سر کلاس بی قرار بودم.
دوره کردن !!!
وبلاگم رو قبلا چند بار دوره کرده بودم. دیگه حوصله اش رو نداشتم. یه نگاه جدید می خواستم. از بیرون خودم ..
کامنت ها ! .. فکر خوبی بود .. حدود 500 کامنت آخر رو خوندم.
دوره ی جالبی شد .. خیلی خوب بود
اما خوب . . من خیلی احساساتی ام. ...
حقیقت اینه که من غریبه ها رو بیشتر از شما دوست می دارم.
[ یاد نی زدن دوستمون میافتم! ]
حتی تو که ماه ها بود ازت خبر نداشتم.
چون بعد از ماه ها، هنوز همان اخبار قدیمی . .
کوه رفتن/نرفتن . . . درس خواندن/نخواندن . . .
و هزار و یک موضوع دیگر که مانع حرف نزدن می شوند!
به یک نفر غریبه جهت عشق ورزیدن تا زمانی که آشنا بشه نیازمندیم
آخرین عابر هم عبور کرد
و هدیه اش به من این بود: *
نمی دانم
از تو بیشتر می هراسم یا از تنهایی
اما می دانم
که هولناک تر از اینها آن است که
از تنهایی به تو پناه آوردم!
* با عرض پوزش از آخرین عابر (واقعی) به خاطر دزدیدن/هدیه گرفتن پستش !! (آخه با فضایی که می خواستم خیلی جور بود .. تازه چه فرقی می کنه؟ تو که اینجا رو نخواهی خوند!) به قول تلخ مثل عسل، نسل من نسل دزدیست !
نوشته شده توسط بندباز at ۴:۴۵ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه
انگیزه
یکی هم که پیدا می شه که فکر می کنی با بقیه فرق داره، زیادی با بقیه فرق داره !!!
مدتیه (مدت زیادیه!) که قراره بنویسم. (اینجا بنویسم!)
اما نمیشه
چون این روزا (روزای زیاد) هیچ چیز جالب نیست
هیچ چیز جدید نیست
هیچ چیز هیجان انگیز نیست
متنوع نیست!
هیچ چیز جز این کیبورد که فارسی نداره آدم رو وادار نمی کنه!
* به یک نفر ناز کش یا ناز خر جهت کشیدن یا خریدن ناز نیازمندیم. (بشریت شانس آورده که من دختر نشدم!)
نوشته شده توسط بندباز at ۹:۰۲ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه
شباهت ازدواج و دمکراسی
جالبترین شباهتی که بین ازدواج و دموکراسی وجود داره اینه که هیچ تضمینی برای اون چیزهایی که هردوشون ادعا میکنن وجود نداره.
نوشته شده توسط دونده at ۱:۰۳ 1 comments