۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

بازتاب سان.سور روی شخصیت و زندگی شخصی

می‌خواستم روی کامپیوترم کتاب Why Is Sex Fun The Evolution of Human Sexuality رو پیدا کنم، دکمه‌ی سرچ ناتیلوس(a gnu/linux file browser) رو زدم و وقتی اومدم کلمه‌ی سکس رو تایپ کنم، یک هو پشیمون شدم و با اعصاب خوردی پنجره رو بستم.
تازه وقتی پنجره رو بستم فهمیدم که جریان چیه؟ روی نت نبودم که!
حال جدای این‌حرفا این کتاب بالا خیلی عالیه. یک دید تکاملی جالب داره روی سکس. کسی اگه خواست کامنت بزاره براش بفرستم.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

فراتک‌مهری یا polyamory

فرا‌تک‌مهری ( polyamory ) به معنای داشتن بیش از یک یار عبارت از فلسفه و عمل دوست داشتن همزمان چند نفر به شکل غیر مالکانه، صادقانه، مسئولیت‌پذیرانه و اخلاقی است. فراتک‌مهری بر انتخاب آگاهانه چند یار و بر حضر بودن از قبول روش‌های مرسوم جامعه که داشتن یک یار را اجبار می‌کند، تاکید می‌کند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

نظری درباره‌ی توییتر و کمی هم از ازدواج گروهی

خیلی اوقات این جمله را می‌شنویم: ارتباطات بر روی نت نمی‌توانند جای ارتباط حضوری را بگیرند و اثر بخشی کافی را ندارند.
زمانی، برای از بین بردن این نقص در دنیای ارتباطات، ابزار‌های مختلفی مانند چت صوتی (voice chat) یا وب‌کم و همچنین استفاده از اسمایلی‌ها(smileys) پر‌کاربرد شدند.
با حضور رشد استفاده از وب و ابزارهای جدید آن، این نقص بیشتر خود را نشان می‌دهد و ابزار‌های ارتباطی جدیدی برای رفع آن به وجود می‌آیند. در این پست به معرفی ابزاری نسبتا جدید در این زمینه می‌پردازم که معتقدم می‌تواند ارتباط بر روی وب را حتی از ارتباط حضوری موثر‌تر کند.
موارد بسیار متفاوتی از استفاده از توییتر یا ابزار‌های مشابه آن در جاهای دیگر مانند فیس‌بوک وجود دارند. عده‌ای از آن تنها به عنوان یک میکرو‌بلاگ استفاده می‌کنند و جملات زیبا، اشعار یا جک‌هایی که به نظرشان جالب است را منتشر می‌کنند(همان کار وبلاگ‌های مینیمال) و بعضی هم برای ارتباطی نسبتا غیر مستقیم با دوستان و . . ..
در برخورد‌هایی که با دوستان یا وبلاگ‌های افراد مختلف داشتم با نظر‌های متفاوتی در زمینه‌ی استفاده از توییتر مواجه شدم. مثلا یک نفر کلا استفاده از توییتر را به عنوان میکروبلاگی برای بیان عقاید انتخاب کرده و استفاده‌های دیگر را بی‌دلیل و بی‌معنی می‌دانست. بعضی از دوستان می‌گفتند:٬ ای‌بابا این هم باز یک چیزی که مد شده مثل کامیونیتی‌های ارکات که فقط مردم بگن ما هم هستیم!٬. آنچه مرا در این زمینه به فکر واداشت استفاده‌های مدرن از این گونه ابزار بود.

۱- وقتی دو نفر از ما در دنیای واقعی (حضوری) همدیگر را می‌بینیم. طبق عادت می‌‌پرسیم چطوری؟ چه خبر؟ چه کارها می‌کنی؟
خیلی وقت‌ها این کار بدون توجه به جواب طرف مقابل انجام می‌شود، ولی لحن و حالت صورت طرف مقابل، برداشتی کلی از موقعیت روحی وی به ما می‌دهد. و ما با استفاده از این داده‌ها تصمیم می‌گیریم که با وی چگونه صحبت کنیم. مثلا اگر ببینیم طرف حوصله ندارد خوب ممکن است خیلی با او شوخی نکنیم.

حال اگر بدانیم به عنوان مثال این شخص در طول روز چه فعالیت‌هایی انجام داده و به چه مسائلی فکر کرده است، می‌توانیم برداشت کاملتری از وضعیت روحی این شخص داشته باشیم و ارتباط بهتری را با او برقرار کنیم. در زندگی روزمره ما آن‌قدر وقت نداریم که برای کسی که با او مواجه می‌شویم در جواب چه‌خبر تمام زندگی را از صبح که بیدار شدیم تا آن لحظه برایش مثل یک داستان تعریف کنیم. حتی اگر تمام تلاش‌مان را هم بکنیم، باز مسایلی را فراموش خواهیم کرد.
این مساله بروی نت به شدت سخت‌تر می‌شود. چون ۱-حالت صورت همدیگر را نمی‌بینیم، ۲-سرعت تایپ کردن از حرف زدن کم‌تر است و ۳- در نوشتار، لحن به خوبی پدیدار نمی‌شود.

۲- دو(یا بیشتر) دوست را در نظر بگیرید که در یک خانه در کنار هم زندگی می‌کنند. این افراد ممکن است روزی(یا مثلا نصف روز) را بگذرانند بدون این‌که با هم صحبتی بکنند و هر کدام کار و مشغله خود را داشته باشند، ولی بدلیل حضور فیزیکی، در کنار هم و دیدن دیگری و فعالیت‌های او به مقدار زیادی احساس تنهایی نمی‌کنند.
ممکن است این افراد در کنار هم بنشینند و بدون صحبت کردن در کنار هم چایی بنوشند. ولی بر روی وب هیچگاه نتوانسته‌ایم چنین تصوری از حضور دیگری را توسط ابزار‌هایی مانند چت برقرار کنیم.

و آما توییتر :
حال تصور کنید می‌خواهید با فردی صحبت کنید. به صفحه‌ی توییتر او می‌روید و وضعیت‌‌اش را بررسی می‌کنید. همین جمله‌های ساده‌ی روز را خواهید دید:
رفتم سر کوچه سیگار گرفتم ؛)
با مامانم دعوام شد
دارم 1984 رو می‌خونم
برم یک چرت بخوابم بعدش بیام ام‌دیک رو نصب کنم
این کتاب‌هم خیلی جالبه!!
و . . .
این جملات که در نظر بیشتر افراد دنبال کردن آن‌ها کاری ابلهانه است، ناگهان معجزه‌ می‌کنند.
وقتی این جملات را بررسی می‌کنید، متوجه خواهید شد که تصور بسیار بهتری از آنچه با ٬جواب چه خبر؟٬ یا ٬چه کار می‌کنی؟٬ می‌شنوید، از حالات روحی او بدست خواهید آورد.(و یا حتی بهتر از آنچه از دیدن حضوری عایدتان می‌شود.)

حال یک گروه دوستی را در نظر بگیرید که کار نسبتا مشترکی دارند. مثلا یک گروه وبلاگ نویس که دغدغه‌های مشترک دارند و یا حتی یک تیم برنامه‌نویسی، این افراد بدون این‌که نیازی به دادن گزارش از فعالیت‌های انجام شده‌شان داشته باشند، می‌توانند به سادگی با توییت کردن از وضعیت پیشرفت پروژه خبردار شوند.و لازم نیست هر دقیقه بپرسند:٬پس این چی شد؟ اون چی شد؟ چرا این کار رونکردی؟٬ . تنها کافیست به صفحه‌ی توییتر مراجعه کنند. توجه کنید که اگر از آن دسته تنبل‌ها هستید که همیشه بهانه‌ای برای انجام ندادن کار خود دارند، با وارد شدن به یک گروه توییتی ضرر خواهید کرد!!

یک خانواده را در نظر بگیرید. خانواده‌ای شامل چند زن و شوهر(group marriage) یا همان خانواده‌ی سنتی معمولی(زن، شوهر و بچه‌ها)
این افراد با استفاده از توییتر می‌توانند ارتباط بهتری را در خانواده خود داشته باشند. مثلا یک نفر از اعضای یک ازدواج گروهی در اتاق خود نشسته و احساس تنهایی می‌کند*، وی تصمیم می‌گیرد لحظاتی را با یک نفر از همسرانش(هم‌جنس یا غیر‌هم‌جنس فرقی نمی‌کند همه همسر هم هستند و برای هم ارزشمند.) بگذراند، خوب عموما انتخاب این امر در حالت عادی بدون مزاحمت برای تنهایی دیگران امکان پذیر نیست. این فرد به راحتی می‌تواند به صفحه‌ی توییتر همسرانش نگاهی بیاندازد و لحظاتش را با هر کسی را که فکر می‌کند حالت روحی مناسبی دارد و این کار باعث مزاحمت برای او نمی‌شود، بگذراند. مثلا او می‌داند که نباید مزاحم کسی که نوشته است: ٬دارم انسان در شعر معاصر می‌خونم٬ بشود ولی فرد دیگری در خانه هست که نوشته: ٬دلم چایی می‌خواد٬ و در چند پست عقب‌تر هم نوشته: ٬چند وقته می‌خوام این فیلم ارباب حلقه‌ها رو ببینم، حس‌اش نمیاد!٬ . خوب اگر من جای این فرد باشم خیلی سریع دو تا لیوان چایی می‌ریزم به سراغ همسر عزیزم می‌رم تا لحظات شیرینی رو با هم بگذرونیم و اگه هردو‌مون موافق بودیم فیلم ارباب حلقه‌ها رو هم ببینیم.
برای این‌که می‌دانم اکثریت غریب به اتفاق شما پلی‌اموروس نیستید، مثالی هم از خانواده‌ی سنتی می‌زنم:
این صحنه‌ را تجسم کنید: زن از سر کار به خانه می‌آید، مرد در حال پختن غذا است و بچه‌ها در حال تلویزون نگاه کردن. زن پشتش را به در می‌کند و در حالی که با نوک پا کفشش را بیرون می‌آورد با آرنج در را باز می‌کند. مرد از آشپزخانه می‌گوید: ٬ عه! چرا نون نخریدی؟٬ و یکی از بچه‌ها هم می‌گوید:٬مامان امروز خانوم معلم دعوام کرد. بابا هم نذاشت با کنسول ویی** بازی کنم.٬ خوب هر دو نفر این جملات را بدون توجه به موقعیت روحی زن خانواده ابراز کرده‌اند. این افراد می‌توانستند در صفحه‌ی توییتر زن خانواده ببینند که امروز با رییس‌اش دعوا کرده و بعد از خروج از محل کار هم قصد خرید داشته و طبیعتا الان خسته‌تر از این‌ حرف‌ها هست و این‌طور صحبت کردن او را بسیار خسته‌تر می‌کند. این افراد می‌توانستند با او مهربان‌تر برخورد کنند و رفتاری مطابق موقعیت روحی او بکنند. ولی حیف که سنتی هستند!!

--------------------------------------------------------------------------
* در یک ازدواج گروهی هرکس باید حریم خصوصی‌اش حفظ شود و فردیت‌اش از بین نرود و اتاقی برای کار و تنهایی خودش داشته باشد.
**Wii کنسول جدید نینتندو که در آن به جای دسته‌های معمولی که تنها با دکمه، بازی را هدایت می‌کنند با جابجا کردن دسته می‌توان بازی را هدایت کرد. یکی از ساده‌تری بازی‌های این دستگاه تنیس است که من خیلی دوستش دارم و در اولین برخورد ۲ ساعته‌ی من با این دستگاه باعث شد ۲ روز دستم از کتف درد بکند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

باز دوباره آبرو ریزی ایران

دوباره المپیک شد و آبروریزی ایران در مواجه نشدن با حریف‌های اسراییلی، اون هم وقتی برای اولین بار یک ایرانی در شنا المپیک شرکت کرده.
حالا می‌دونین آبرو ریزی ماجرا کجاست؟
اینکه این ماجرا‌ها همه فیلم برا من و شماست. توی المپیک یک ورزشکار نمی‌تونه همینجوری شرکت نکنه تو مسابقه. بخصوص اگه دلیل‌اش مسایل سیاسی باشه که دیگه خیلی برای خودش و تیم‌اش بد می‌شه و برخورد سنگینی باهاش می‌شه. چون اصلا مسايل سیاسی ربطی به المپیک نباید داشته باشه.
هیچ کدوم از ورزشکار‌ها و فدراسیون‌های ایرانی نمی‌تونن هزینه‌ی همچین گنده‌گوزی (حاضر نشدن به دلیل حضور اسراییل) رو بدن. کاری که می‌کنن اینه که ورزشکار خودش رو به مریضی می‌زنه و پزشک مسابقات رای می‌ده که حال طرف خرابه و نمی‌تونه شرکت کنه!!!!
فکر کنین خفت تا به چه حد!

تست ستم و ستم‌گری.


اگر حوصله خوندن متن‌تون نیومد به انتهای متن مراجعه کنید و یک تست ستم و ستم‌گری بدید.

در یک نظام (سیستم) ستم و ستم‌گری، حق ستم‌گر و ستم‌پذیر به یک اندازه از بین می‌رود. آنچه ستم‌گر را در مقام ستم قرار می‌دهد، خود ستم‌گر نیست بلکه سیستم یا همان جامعه‌ای است که اجازه‌ی برخورد انسانی را با دیگران نمی‌دهد. همان‌قدر که ستم‌پذیر برای ماندن در موقعیت خود دچار جبر است و از دید جامعه مفعول(یا همان ابژه) دیده می‌شود ستمگر هم توسط همان جامعه(بخصوص از جانب همان ستم‌پذیر‌ها) دچار جبر است. در این سیستم افراد می‌آموزند که مقامی جز این‌دو(ستم‌پذیر و ستم‌گر) وجود ندارد. در نتیجه ستم‌پذیر همین که جایی را برای جانشینی در مقام ستم‌گر می‌بیند بلافاصله برای گرفتن آن موقعیت تلاش می‌کند و برای رسیدن به این موقعیت از شعار‌هایی مانند گرفتن حق مظلوم و مستضعف و از بین بردن ستم و . . . هم استفاده می‌کند. غافل از این موضوع که او خود با رسیدن به این موقعیت، در مقام ستم‌گر قرار می‌گیرد و نظام ستم و ستم‌گری همچنان برقرار خواهد ماند.

در جامعه‌ی ما مثال‌های زیادی را از نمود این نظام و روابط در درون سیستم می‌توان در نظر آورد: رابطه‌ی معلم و شاگرد، زن و مرد، پدر و مادر، حکومت و مردم، سخنران و شنونده، مرید و مراد، تلویزیون و بینندگان ، . . .

در چنین نظامی هر کسی در روابط خود نمی‌تواند انسان‌‌ها را خارج از دو موضع ستم‌گر و ستم‌پذیر ببیند، در نتیجه چنین فردی در برخورد با هر انسان در این جامعه، ابتدا برای گرفتن موضع قدرت(بخاطر وجود لذت) تلاش می‌کند و در صورتیکه نتواند این موضع را کسب کند به ناچار موضع ضعف را می‌پذیرد.

این روابط به صورت هرمی از بالای جامعه تا پایین ترین سطوح برقرار است. محمد مختاری عزیز بخشی از این روابط را رابطه‌ی ٬شبان و رمگی٬ می‌نامد. هر کس در هر جا بالاخره کس یا کسانی را خواهد یافت تا شبان آنها باشد و خود به همین ترتیب رمه‌ای برای شبان‌های دیگر خواهد بود. این شکل رابطه حتی در روابط دوستی ما نیز ریشه می‌دواند.

در این سیستم با نوع جالبی از ستم‌گر مواجه می‌شویم. که عموما با عنوان ستم‌گر ٬خوب٬ شناخته می‌شود. این فرد در ظاهر بسیار به حقوق ستم‌پذیر احترام می‌گذارد و خیلی ازاوقات خود را در سطح ستم‌پذیر قرار می‌دهد. چنین فردی یک ویژگی بارز دارد: جمله‌ی مشهور: ٬دیگه پر رو شدین ها!٬ یا ٬دیگه زیادی به‌تون رو دادم٬. چنین فردی همچنان در مقام ستم‌گر قرار دارد و فقط برای ارضاء میلی که آن را ٬میل به خوب بودن٬ می‌نامم تلاش می‌کند ولی در باطن ضایع کردن حق ستم‌پذیر را حق مسلم خویش می‌داند. حتی گاهی اوقات رجال سیاسی از چنین‌گونه تدبیری برای خوب نشان دادن خود استفاده می‌کنند، که نمود بارز آن حاضر شدن‌های زیاد و بی‌دلیل در بین مردم است.

عموما انقلاب در چنین سیستمی تنها چیزی را که عوض می‌کند تغییر در نظام قدرت است. یعنی یک طبقه اجتماعی به جای طبقه‌ی دیگر به قدرت می‌رسد و همچنان همان وضعیت ادامه پیدا می‌کند. نمونه‌های آن را نیز می‌توان در انقلاب‌های مختلف دید. کتاب قلعه‌ی حیوانات (جرج اورول) نمونه‌ای از چنین انقلاب‌ها را با اتفاقاتی که در بیشتر آن‌ها مانند هم تکرار می‌شوند با شخصیت‌هایی حیوان‌گونه و به شکل نمادین به تصویر کشیده است. شباهت این حیوان‌ها با مردم جوامعی که دچار این تسلسل (جا‌به‌جایی قدرت) می‌شوند مفعول(ابژه) بودن آن‌هاست.

تنها راه رهایی از این نابودی حقوق انسان‌ها رهایی از فرهنگ ستم و ستم‌گری یا ٬شبان و رمگی٬ است. یعنی جانشینی فرهنگ برخورد انسانی، پذیرفتن ٬فاعل بودن٬ و حقایق انسانی فردی که با او برخورد می‌کنیم به جای انتخاب یکی از دو موضع شبان یا رمه.

راه رهایی از چنین فرهنگی جز از مسیر آگاهی دو طرفه (ستم‌گر و ستم‌پذیر) از این نظام و تلاش دو طرفه برای تغییر آن نمی‌گذرد. تجربه نشان‌داده است هر‌گاه چنین برخوردی (برخورد انسانی) یک طرفه انجام شود طرف مقابل تنها برای بهبود موقعیت خود تلاش خواهد کرد.که بسته به موقعیت می‌تواند شامل جایگزین کردن خود با ستم‌گر یا تلاش برای ظلم بیشتر بر ستم‌پذیر است.

مثال‌‌هایی از این موضوع:
۱- مرد در مقابل زن سنتی، حقوقی که به ناحق توسط جامعه برای او قرار داده شده است را به کار نمی‌گیرد. در صورت نا‌آگاهی طرف مقابل از تلاش برای حذف این نظام، نتیجه جز زن سالاری نخواهد بود.
۲- پدر و مادر سعی می‌کنند حقوقی علاوه بر آنچه قبلا در جامعه مرسوم بوده برقرار کنند نتیجه جز تبدیل جامعه‌ی پدرسالار به فرزند‌سالار نخواهد بود.
۳- معلم برای شاگردان آزادی قائل می‌شود، نتیجه خیانت شاگردان به معلم در اداره کلاس و یاد‌گیری خواهد بود.
۴- کارفرما برای کارگر خود ارزش بیشتری قائل می‌شود نتیجه درست کار نکردن کارگران خواهد بود.
۵- یک حاکم تلاش می‌کند به زور جامعه‌ی سنتی‌ای را پیشرفته کند و مثلا قوانینی را به کار بگیرد که در غرب به عنوان نماد دمکراسی شناخته می‌شوند. چون فرهنگ دمکراسی در آن کشور نیست مردم از حداقل آزادی استفاده کرده و او را سرنگون می‌کنند. و طبقه‌ای دیگر از فرصت بوجود آمده استفاده کرده و به قدرت می‌رسد.

تست
حال در جواب به سوال‌های زیر بررسی کنید کدام یک از جواب‌ها می‌تواند از دیدگاه درست و کدام نادرست مطرح شود.

۱- تو چطور خودت می‌گی غیرت داشتن چیز چرتی هست در حالی که خودت غیرتی می‌شی؟
الف: ببین من که نمی‌تونم هر کاری رو اجازه بدم اون انجام بده. آزادی خوبه ولی به حدش.
ب: من غیرتی می شم چون از وقتی بچه بودم برای من، تصویر آدم بی‌غیرت با تصویر یک آدم احمق یکی نشون داده شده(توسط جامعه و والدین). و خوب وقتی در این تصویر قرار می‌گیرم عصبانی می‌شم. ولی سعی می‌کنم خودم رو تا جایی که بشه تغییر بدم و این تصویر رو عوض کنم. همچنین از سمت جامعه به کسی که غیرتی نباشه آسیب وارد می‌شه. حداقل کاری که من می‌تونم بکنم اینه که بچه‌هام رو طور دیگه‌ای تربیت کنم.
ج: ببین بالاخره یک چیزی تو فطرت آدم وجود داره. تو به فطرت که اعتقاد داری؟

۲- فمینیسم به مرد‌ها نیاز نداره. مرد‌ها نمی‌تونن از حقوق زن‌ها دفاع کنن!
الف: ببین من و زنم با هم به تفاهم رسیدیم، اون راست می‌گه.
ب: درسته که عامل تضییع حقوق زن‌ها، مرد‌ها هستند ولی در یک نظام ستم و ستم‌گری حق ستم‌گر و ستم‌پذیر هر دو ضایع می شه. به نظر من آزادی هردو به یک اندازه گرفته می‌شه چون هیچ کدوم، نمی‌تونن انسانی با هم برخورد کنن. همیشه ستم‌گر مجبوره توی چنین سیستمی در مقابل ستم‌پذیر از در ستمگری وارد باشه. ولی من نمی‌خوام در مقام ستم‌گر قرار بگیرم.
ج: ببین من خودم می‌دونم چجوری باید با زنم برخورد کنم، من عقیده دارم(!!) زن‌ها باید بتونن بیان توی استادیوم.

۳- چطور حرف از کمونیسم می‌زنی در حالی که از آخرین تولیدات نظام سرمایه‌داری استفاده می‌کنی؟

الف: الان موقعیتش نیست ولی وقتی اون چیز‌هایی که چه‌گوارا می‌خواست پیاده بشه اون‌وقت همه‌ی ما کارگر می‌شیم. ما الان داریم مبارزه می‌کنیم و اینا ابزار ما هستن. بعدش هر کس بخواد سرمایه‌دار بمونه یا با خلق مقابله کنه رو می‌ذاریم جلو جوخه اعدام.
ب: من هیچ‌وقت نگفتم که باید یک عده آدم(مثلا سرمایه‌دار‌ها) رو حذف کرد. یا این‌که مردم رو باید مجبور کرد به شکل خاصی زندگی کنن مثل اونجوری که توی روسیه بود. ولی شکلی که به نظر من می‌تونه بهترین زندگی رو برای آدم‌های یک جامعه بسازه شکلی‌یه که خیلی به عقاید سوسیالیستی نزدیکه.
ج: من زحمت کشیدم و کار کردم اینا رو بدست آوردم. اینا حق من هستن، ما کارگر هستیم و باید حق‌مون رو بگیریم.

۴- چطور همه رو امر به معروف می‌کنی ولی خودت در خفا گناه می‌کنی؟

الف: عزیزم من فقط یک نمازم رو نمی‌رسم بخونم این‌ها دارن فحشا می‌کنن آقا! این‌ها جامعه رو به فساد می‌کشن!! اون خانومایی که می‌بینی من باهاشون هستم همه رو صیغه می‌کنم. این امر اصلا گناه نیست. سنت پیغمبره!
ب: من هیچ وقت کسی رو مجبور نکردم که اون‌جوری که من می‌گم زندگی کنه. فقط سعی می‌کنم بگم این‌جوری می‌تونیم قشنگ‌تر زندگی کنیم. انسان بی‌گناه، پاک زندگی می‌کنه و برای خدا زندگی می‌کنه. و من توی زندگی شخصیم ممکنه نتونم بهترین بنده‌ی خدا باشم. همچنین بحث زندگی شخصی و شخصیت من از بحث عقایدم جداس.
ج: من هم گناه می‌کنم، من که معصوم نیستم ولی این که می‌گم درسته. همه باید این‌جوری زندگی کنن تا آقا ظهور کنه. فکر می‌کنی اگه این فاحشه‌ها تو خیابون این‌جوری لباس نمی‌پوشیدن، من بنده‌خدا به گناه می‌افتادم؟(به مفعول دیدن خود در این گزینه توجه کنید)

----------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

معرفی کتاب (تاریخ ترسناک)















بعد از خواندن قسمتی از این مجموعه کتاب این سوال برایم پیش‌ آمد که: آیا واقعا ما تاریخ خوانده‌ایم؟ آیا آنطور که به ما می‌گفتند تاریخ برای درس گرفتن است به ما حقایقی را گفته‌اند که بتوانیم از آنها درس واقعی بگیریم؟
ما عموما دانش تاریخی کمی داریم اگر تنها کمی از تاریخ مثلا جنگ جهانی را می‌دانستیم کلک‌های ساده‌ی سیاسی که باعث کشته شدن و بدبختی هزاران نفر در دنیا شده و خواهد شد امروزه همچنان این‌قدر پر کاربرد نبودند.

این مجموعه برای نوجوانان نوشته شده است. اگر بچه‌های ما به جای پر شدن گوششان با چرندیاتی که در کتاب‌های تاریخ مدارس نوشته می‌شود، به این شکل تاریخ را بخوانند فوق‌العاده خواهد بود.

در بیشتر قسمت‌های کتاب از تصاویری به حالت کمیک استفاده شده که در زمینه‌ی حقایق دروغین تاریخ به طنز پرداخته‌اند.
یکی از کارهای جالب این مجموعه به طنز کشیدن شخصیت و حقایق زندگی کسانی است که قهرمانانی در تاریخ لقب یافته‌اند، مانند کریستف کلمب یا آبراهام لینکلن.

خواننده در این مجموعه کاملا در مسیر جریان‌های تاریخی قرار گرفته و می‌تواند خود را یکی از مردم عادی آن زمان تصور کند. حتما اگر یکی از بدبخت‌هایی بودید که بخاطر تصمیمات یک سیاست مدار خودتان یا یکی از نزدیکانتان کشته می‌شد و یا زندگی شما تحت فشار زیادی قرار می‌گرفت دیگر از شعارهای مزخرف آن سیاستمدار حمایت نمی‌کردید.(البته به طور نامربوط این موضوع برای چه‌گواراهای فوکولی باید جالب باشه)
در مسیر داستان کتاب هیچ‌گاه به طور مستقیم خط فکری داده نشده است. بلکه نویسنده با سوال‌هایی هوشمندانه خواننده را در مسیر کشف حقیقت ماجرا قرار می‌دهد.
قسمت‌هایی از کتاب به طرح سوال و جواب‌های تستی پرداخته. این سوال‌ها همانطور که گفتم ذهن خواننده را به چالش می‌کشد و باعث می‌شود بعد از رو شدن جواب توانایی خوبی در پیدا کردن جواب‌ سوال‌های مشابه در زندگی امروزی خود بیابد.

نویسنده: تری دیری
مترجم: مهرداد تویرکانی
نشر افق

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

شغل جدید

اینم یک شغل جدید دیگه
حالا این مطالب وبلاگ رو تصور کنید در مقایسه با راننده‌ی وانت که توی خیابون می‌بینید که بار می‌کشه و آهنگ‌های کامیونی حمیرا گوش می‌کنه و یک سیگار هم گوشه‌ی لبش البته عینک دودی‌ش هم خیلی خوش‌گله. زندگی کامیونی هم دنیایی داره.
به هر حال اینا رو گفتم برای چه‌گوارا‌های فوکولی (به قول شاهین نجفی) که این روزا توی دانشگاه‌ها زیاد دیده می شن. اون زمانا طرف که حرف از کارگر می‌زد مثلا اگه دکتر بود پا می شد می‌رفت پایین شهر یک صندلی می‌گذاشت مردم رو رایگان مداوا می‌کرد.
من واقعا موندم طرف چه‌جوری فکر می‌کنه! تصور کن روزی یک پاکت مارلبرو می‌کشه، لپ‌تاپ سونی، موبایل نوکیا(یا هم موتورولا) و همه مدل‌بالا، توی شهر دیگه با خرج باباش دانشجوئه، خونه گرفته(پیف‌ف خوابگاه بو می‌ده) اونم خونه‌ی بزرگ با همه‌‌ي امکانات. بعد می‌یاد می‌شینه برات از کمونیست صحبت می‌کنه، شعورش هم همین‌قدره که اسم فیلم dreamers که میاد تنها چیزی که می‌تونه بگه و به نظرش مهمترین نکته میاد اینه : ٬اوف خیلی‌باحال بود، پرچم‌های سرخ و عکس مائو و اینا رو بلند کرده بودن٬ وقتی هم اسم اینا رو می‌بره یک‌جورایی تریپ اینکه صداش می‌لرزه و این حرفا!!
دلیلی برای تختئه این افراد نیست. دلیل ظهور این شخصیت‌ها برای من مهمه. که نمی‌فهمم!

به هر حال سوالم اینه (البته قال رضا علیه‌السلام)

واقعا به نظر شما (توی قرن بیستم) کمونیست بودن، کلاس داره؟؟

--------------------
پ.ن. می‌دونم این تیریپی عمل کردن خیلی جواده و ۱- خیلی حال می‌ده و ۲- باور کنید در این کار کلاسی هست که صد سال کمونیست(مدل امروزی اینجاییش) بودن نیست

۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

کم خردی ویروسی

به نظر شما اگه یک کم خردی چندین سال پیش به ذهن مریضش نمی‌رسید که به زور چادر از سر زن‌ها برداره این روز‌ها کم خرد‌هایی پیدا می‌شدند که به زور چادر سر مردم بکنند؟

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

روز افتخار به آزادی

happy homosexual pride day
روز جهانی افتخار به همجنسگرایی رو به همه‌ی انسان‌های آزاد تبریک می‌گم