۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

خود اخراجی

انگار که از یک کابوس بلند شده ام. قید همه چیز را زدم. آینده، کار، زن، زندگی، مدرک و . . . .
بله، ظاهرا همه باید برای اینکه موفق باشند، باید بروند دانشگاه، خوب درس بخوانند، کار پیدا کنند، زن و زندگی و غیره . ولی من دیگر این را نمی خواستم. اخراج شدم.
قراراست شکل دیگری از زندگی را شروع کنم. حالا نمی دانم که موفق خواهم شد یا نه.
آنچه در اینجا خواهید خواند خاطرات و نتایج این شکل از زندگی است که من انتخاب کردم. و با هم خواهیم دید که چه خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: