۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

اولین ضربه بعد از خوداخراجی

بالاخره اولین ضربه(البته اگر درست نوشته باشم) وارد شد.
نه از طرف جامعه نه از طرف همسایه ها و نه از طرف دوستام. از نزدیک ترین جایی که فکرش رو نمی تونستم بکنم.
خیلی راحت و قاطع گفت دیگه حق نداری دوست دخترت رو با خودت بیاری خونه.
ساده بود ولی دردش از اونجا بود که خانواده ام با من همون کاری رو کرد که محیط می کنه!!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
امید وارم تعجب نکنید از اینکه بعد از این همه مدت پیدام میشه!چون همین الانشم در نهایت بی حوصلگی می نویسم, تازه بعد از خوندن نوشته های شما حالم بدتر شد!آخه یاد بدبختی های خودم افتادم.
باز شما خوبید؛حالا این حق رو ازتون گرفتن,من که از همون اول این اجازه رو نداشتم!
البته من فکر می کنم تا حالا هم اگه اجازه دادن به این خاطر بوده که واسشون یه مدرک بگیری و وقتی دیدن که نه خیر!از مدرک خبری نیست....
در ضمن فراموش نکنید که خانواده هم برای ما هیچ تفاوتی با محیط نداره؛ مثل محیط از ما مدرک می خوان,انظباط میخوان, یه همسر قانونی( تازه مورد پسند خودشون!),یه کاری که خودشون بهش افتخار کنن و .....
میشه گفت یه روبات می خوان! روباتی که مال خودشون باشه!
به نظر من شما تنها وقتی ضربه می خورید که مال کسی غیر از خودتون بشید.
موفق باشید.