۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

تنهایی .. خداحافظ !

Bob Dylan رو تازه کشف کردم.
Sara و One More Cup of Coffee از آلبوم Desire رو خیلی دوست دارم.
امشب از اون شب هایی بود که باید تنها می بودم! .. و خوشبختانه دوست هام درکم کردن و تنهام گذاشتن. البته به نفع خودشون هم بود! چون در غیر این صورت به شدت سگ می شدم و پاچه می گرفتم.
الآن تو خونه، مثل همیشه، تنهایی ولو شدم و در و دیوار رو نگاه می کنم .. اما این بار به جای حس پوچی لذت بخش همیشگی، همه چیز برام پر رنگ شده. تابلو ها، کتاب ها، لباس ها، دیوار، ساعت . . .
اسباب کشی!!
این یکی از رمز آلود ترین قسمت های زندگیه.
3 روز وقت دارم که همه چیز رو جمع کنم .. تابلو ها، کتاب ها، لباس ها . . .
حالا اینا تازه یادشون افتاده حرف بزنن!
اسباب کشی؟!
من بزرگ شدم.
نه از نظر سنی یا عقلی و شخصیتی و . . .
منظورم دقیقا اینه که بزرگ شدم. یعنی حجمم زیاد شده!
من، این اتاق هستم.
2 تا کمد دارم. یکی برای لباس های تمیز و وسایل کوه نوردی .. یکی برای لباس های کثیف و چمدان ها و . . .
یک تخت خواب، یک بخاری که فروختمش و تا چند روز دیگه باید تحویلش بدم و یک کامپیوتر که 3 سال بی خودی بهش وعده ی میز دادم! .. یک قفسه هم دارم که یه سری کتاب و جزوه و cd و غیره توشه.
3 روز وقت دارم که دوباره کوچیک بشم.
حالا اینا همه پاشون رو کردن تو یه کفش که ‘ما با تو نمی اییم.’
از همه بد تر سالن خالی خونه س! .. اطمینان دارم که به عمرتون سالن خالی تر از این ندیدین.
ابله گیر داده که ‘من نماد تو ام.’!
من واقعا نمی دونم که چه شباهتی می تونم با این سالن خالی داشته باشم؟
نا خود آگاه من رو یاد چاه لوزی شکل می ندازه. (کتاب اسنایک و اسنایک 2)
بگذریم .. به هر حال هر چی که اینجا هست باید دوباره جمع بشه تو خودم.
چون اصلا حاضر نیستم چیزی رو اینجا جا بذارم.
فقط می مونه دوست هام .. و مخصوصا دوستان جدید!
تو این 3 ماه آخر به اندازه ی تمام 5 سال گذشته ش دوست شدم! .. این یعنی حماقت! نه؟
اسباب کشی می کنیم.
Bob Dylan گوش کنید.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

akh joooon ke dobare bandbaz khan minevise. davande ham ke cherto pert minevise hichi ama mipazirimesh.

Your breath is sweet
Your eyes are like two jewels in the sky
Your back is straight your hair is smooth
On the pillow where you lie
But I don't sense affection
No gratitude or love
Your loyalty is not to me
But to the stars above

One more cup of coffee for the road
One more cup of coffee 'fore I go.
To the valley below.

Your daddy he's an outlaw
And a wanderer by trade
He'll teach you how to pick and choose
And how to throw the blade
He oversees his kingdom
So no stranger does intrude
His voice it trembles as he calls out
For another plate of food.

One more cup of coffee for the road
One more cup of coffee 'fore I go.
To the valley below.

Your sister sees the future
Like your mama and yourself
You've never learned to read or write
There's no books upon your shelf
And your pleasure knows no limits
Your voice is like a meadowlark
But your heart is like an ocean
Mysterious and dark.

One more cup of coffee for the road
One more cup of coffee 'fore I go.
To the valley below.

ناشناس گفت...

mishe lotfan ye fekri baraye zahere in weblog konid?
kheili be ham rikhte o zeshte
rasti bandbaz kolahe band bazito gharar shod moqe asbab keshi bedi be man. faghat khastam yad avari konam

Laleh گفت...

خوشگل بود خیلی!

ناشناس گفت...

One more cup of coffee for the road
One more cup of coffee 'fore I go.
To the valley below.