After 3 monthes of paying 12 hours per day on my computer. I am now in
tehran velenjak. I came here just to have fun with friends. this
message is sent from my mobile.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه
l try tu quit computers
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۲۸ 0 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه
جوراب یا کاندوم پوشیدن
مقدمه: یک دوستی داشتم که جوراب رو که از پاش در میآورد مثل کاندوم لولش میکرد و به این ترتیب وقتی میخواست پاش کنه مثل کاندوم میکرد پاش.
هیچ توجه کردین که هر چی کلیپ س.ک.س.ی روی گوشیهای این ملت هست بیشترش یک جورایی کارای خشن و وحشیانهاس؟ چند وقت پیش یکی از اینایی رو دیدم که یک فاحشه رو برده خونه و میخواد تا ریال آخر رو با آسیب زدن به طرف در بیاره و اصلا فکر لذت خودش نیست.
در وحشی بودن طرف فقط اینو بگم که: یارو کاندومی که یک بار مصرف کردهبود رو مثل جوراب میکشید روی آلت مبارک.
--------------------------------------------
نمیدونم شما چهجوری جوراب میپوشین ولی من ورودیش رو میگیرم و پام رو میکنم توش و میکشمش بالا. اون یارو هم همین کار رو با کاندوم و آلت مبارک میکرد
نوشته شده توسط دونده at ۱:۵۶ 3 comments
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه
چگونه میتوان از تیغ ممیزی گذشت
یک بازی جالب دوستان مطرح کردهاند، که چون من دوستی در وبلاگستان هنوز ندارم، کسی مرا دعوت نکرده است. ولی من از تخصص دیرینهی دوستیابیام استفاده میکنم و خودم را داخل این بازی میکنم.
۱ - مشکل سانسور: یک جمله مشهور میگوید: خطرناکترین کتاب، کتاب تطهیر شده است.
به نظر من مشکل اصلی در رشد کتاب و کتابخوانی نبود کتاب خوب یا سانسور شدن کتابهای خوب است. چندی پیش کتاب چاپ جدید صد سال تنهایی را در دست گرفتم که رویش نوشته شده بود متن کامل. وقتی کتاب را کمی زیر و رو کردم متوجه شدم که از جامهی زربفتی که قرار بود در دست داشته باشم تنها کهنهپارهای به دست من دادهاند که حتی به درد گردگیری هم نمیخورد. خوب وقتی این کتاب رادوست من خوانده بود و لذت نبرده بود نمیتوان او را مقصر دانست یا تعجب کرد.
۲- مشکل درآمد: با چاپ الکترونیک چیزی به نویسنده نمیرسد، آن هم نویسندهای که مدتی از عمرش را گذاشته تا کتاب بنویسد. همین داستان کوتاه نویسی هم کلی انرژی فرد را میگیرد و بالطبع در صورتی که نویسنده نتواند تمام وقتش را به نوشتن و تولید بپردازد آثار خیلی بزرگی هم نخواهیم داشت. این روزها ما با حقیقتی روبرو هستیم: در جامعهی ما تنها روشنفکر گلخانهای رشد میکند، یعنی کسی که برای مثال خانوادهاش او را پشتیبانی میکند تا بتواند بخواند و بنویسد و فکر کند و اعتراض کند. متاسفانه کسانی که کار میکنند با توجه به شرایط اقتصادی امروز نمیتوانند در کنارکار و زن و بچه به نوشتن بپردازند.
به همین دلیل نمیتوان به چاپ الکترونیکی کتابهای خوب خیلی امیدوار بود داشت.
۳- مشکل قانون کپیرایت: مشکل دیگری که سر راه چاپ الکترونیک هست مساله حق مالکیت معنوی و نبود قانون در این زمینه است. بخصوص وقتی که برای گریز از سانسور ارشاد فرد به چاپ الکترونیک رو آورده باشد دیگر نمیتواند انتظاری از قانون برای حمایت از خویش داشته باشد.
طرح من:
حتما کتابهای قدیم را بیاد میآورید!!؟ منظور همین ۱۰-۱۵ سال به قبل است که امکانات چاپ کافی نبود. در آن زمان اگر کتابی اشتباه چاپی داشت به راحتی نمیشد این اشتباه را در زمان چاپ اصلاح کرد بنابراین بیشتر کتابها در اولین صفحهی خود صفحهی ضمیمهای داشتند که که اشتباههای چاپی را با آدرس و شکل صحیح نشان میداد.
حتما تا الان متوجه منظور من شدهاید. نویسندگان ما میتوانند بدون معطلی هر جایی را که ارشاد از آنان خواست پاک کنند و سریع مجوز چاپ خود را بگیرند. سپس بر روی وب صفحهی اصلاحیهی کتاب خود را (با نام خود یا اَنانیموس) منتشر کنند. با این روش حداقل ۸۰ درصد کتابها قابل چاپ خواهند شد و آن هم با کیفیت بالا.
البته این کار قبلا برای بعضی از کتابها انجام شده است. ولی من فکر میکنم که باید کمی اینکار منسجم شود و رواج یابد. و این امر نیازمند نوعی بسیج است.
تو دو لیست(TODO):
- تشکیل یک میلینگ لیست برای تماس و اطلاع رسانی سریع
نکته: افرادی که در زمینهی اُپن سورس فعالیت میکنند اهمیت میلینگ لیست را برای کارهای گروهی میدانند.
همچنین در صورت فیلتر شدن سایتها میتوان صفحات اصلاحی را برای اعضا میل کرد.
پ.ن. فکر میکنم یک گروه برای این کار راهاندازی شده در گوگل. به نام نو سانسورکه فعلا پرایِوٍسی سنگینی داره ولی راه اندازهاش میگن که بزودی پرایوٍسی نرمال خواهد شد و فعلا برای راه انداختن کار است. البته اعضا میتوانند برای گروه میل بزنند تا به همهی اعضا برسد.
- تبلیغ این روش:
روشها:
با لینک دادن به این پست یا پستهای مشابه که این ایده را ترویج میکنند
در صورتیکه نویسندهای میشناسید که کتابی منتشر کرده است با او صحبت کنید و از او اصلاحیه بخواهید.
اطلاع رسانی به اطرافیان در مورد اصلاحیههای منتشر شده و کتابهایی که میتوانند بدون سانسور بخوانند.
-تولید محتوا:
خوب، نویسندگان که تکلیفشان مشخص است و خود میدانند چطور باید با کتاب خود برخوردکنند.
افراد دیگری هم ممکن است در این بین باشند و نسخههای قدیمی سالهای ۵۷ و . . . که چاپ، آزاد بود را داشته باشند. این افراد میتوانند بر کتابهای موجود در بازار اصلاحیه بدهند.
نوشته شده توسط دونده at ۴:۵۶ 3 comments
رای دادن، صدای دو طرفهی زمانه
برعکس این خبرگزاریهای ماهواره که از همه بهترشون ویاُاِی هستش. که به نظر من افتضاحه. فقط حرفهای یکطرفه و فقط برای منافع کشور آمریکا تلاش کردن و خود را دلسوز مردم ایران نشان دادن. اون هم با روشهای خیلی ضعیف در حد صدا و سیمای ایران.
امیدوارم آگاهی به حدی برسه که مخاطبان این گونه رسانهها از تاثیر پذیری محض بیرون بیآیند و آنها را نقد کنند. هر چند که بدون رسانههای آزاد روی اینترنت همچین چیزی امکان پذیر نیست.
رادیو زمانه مصاحبهی جالبی انجام داده با جواد روح روزنامه نگار داخل ایران و آقای بهنود، دلایل هر کدوم از اینها برای رد یا شرکت در انتخابات جالبه.
اینها رو از توی برنامهشون جدا کردم و متنش توی سایت نیست. فایل اصلی برنامه ۲۷ مگ بود و من فقط همین گزارش رو جدا کردم. شاید در آینده متنش رو هم گذاشتم.
فایل آُجیجی ۴ مگابایت
فایل اِمپیتری ۵.۷ مگابایت
------------------
بعدش نوشت: امروز لینک خبر و فایل صوتی در ریدر رادیوزمانه پدیدار گشت
نوشته شده توسط دونده at ۲:۰۳ 4 comments
۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه
آخر همهی شغلها
حالا براتون بگم از شغل جدیدم:
انبار یک مرغداری موش افتاده به شدتی که در عرض ۳ روز ۲۰۰ تا موش با این تلههای معمولی گرفته شده. بله با همین تلهموشهای ابتدایی که خنگترین موشها هم دیگه گیرش نمیافتن. یعنی خودتون دیگه ابعاد فاجعه رو حدس بزنید. این ۲۰۰ تا احتمالا فقط معلولهای جسمی و ذهنیشون بودن.
حالا به یک نفر نیاز بوده که بیاد ترتیب اینا رو بده. و چه کسی بهتر و بیکارتر و دنبال کارای عجیب غریب بگرد تر از من؟
-------------------------------------------------------------------------
پ.ن. اگه راه حل خوبی سراغ دارید بگید، چون الان دارم برین استورم(brain storm) میکنم برای راه حل پیدا کردن.
پ.ن.۲. حتما این پست رو بخونید. این یکی ساده هستش و دقیقا همون دیدگاهی هستش که من فکر میکنم جامعهی ما و بخصوص وبلاگستان بهش نیاز داره.
نوشته شده توسط دونده at ۲۳:۱۶ 4 comments
آنکه زنده است نگويد هرگز ....آنچه ثابت و برجاست ..ثابت و برجا نيست ...دنيا اينچنين که هست نمي ماند
نوشته شده توسط دونده at ۲۱:۲۷ 0 comments
غرو غاطی
مسیر دویدن امروز من: حدود ۱۰ کیلومتر
کسانی که علاقه مند هستند بیان برای دویدن خبر بدن قبل از ساعت ۳.۳۰
قصابی کودکان رو راه انداختم
یک فیلم هم گذاشتم از یک ختنه واقعی
پیشنهاد میکنم این مقاله را حتما بخوانید. متنش کمی سنگین است ولی کمی سختی بکشید خواهید دید که ارزشش را دارد.
نوشته شده توسط دونده at ۱:۴۰ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه
بیان مردانه از میل جنسی
من هم حرفایی که مدت زیادیه میخواستم بگم رو میگم
تا حالا هیچ ضرری به صورت علمی برای خود ارضایی اثبات نشده.
به جان خودم نداره
من از ۴ام دبستان این کار رو میکردم. از دوم راهنمایی هم که به بلوغ رسیدم میکردم. اگه بخوام متوسط بگیرم روزی یک بار رو دیگه حداقل داشتم. ماههایی هم بوده که روزی ۳ بار کمتر نمیشده.رکوردش هم یک روز ۶ بار بوده .تنها زمانی که این لذت رو ترک کردم ۶ ماه بود که دوست دخترم ازم خواست و من هم برای اینکه دلش نشکنه مجبور شدم این لذت بزرگ رو از دست بدم. میفهمین؟!! مجبور شدم!
تا همین چند وقت پیش که تمرینهام رو کنار بزارم، دوندهی استقامت بودم. ضربان قلبم در حال استراحت ۵۵ هستش یعنی یک قلب خیلی قوی. هیچ جام هم نمیلرزه. انزال زودرس هم ندارم. چشمام هم یازده / دهم هستش یعنی از چشم معمولی سالم یک درجه بهتر که بهش میگن چشم عقابی. زیر چشمهام هم اصلا گود نشده. کف دستم هم مو نداره.
به زودی سعی میکنم مطالب علمی در این زمینه بگم. فعلا اینو داشته باشین. که تحقیقات نشون داده جلقیدن احتمال سرطان پروستات رو کمتر میکنه. حالا خود دانید
نوشته شده توسط دونده at ۸:۴۳ 3 comments
مرد جان به لب رسیده
به من. اینم مدرکش:
از دوشنبه که شروع کردم این اولین لحظهای هستش که پیغام نخوندهای توی ریدرم وجود نداره و خیلی خوشحالم از این بابت.
از همهی دوستان هم تشکر میکنم که کم مطلب نوشتند و گرنه جدی جدی میخواستم کامل خودکشی وبلاگی کنم.
نوشته شده توسط دونده at ۵:۵۲ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه
Mobile Blogging
I am writing this post in a sony ericsson P900 in a gmail client.
I steal believe irancell is better
نوشته شده توسط دونده at ۲۱:۴۷ 0 comments
حضور بانوان در ورزشگاهها و خود ارضایی و . . . : چه کسی مقصر است؟
عصر ایران میگوید: «البته معتقدیم اگر آقایان در ورزشگاهها حرمت نگاه میداشتند و فضای استادیومها را عاری از فرهنگ نمیکردند تا به حال بانوان هم پای ثابت تماشای تمامی رقابتهای فوتبال ملی و باشگاهی ایران بودند.»
این جمله در ادامه پروژهای که مدتهاست دنبال میشود گفته شده است. پروژهای که اسمش را من میگذارم به جان هم انداختن مردم یا انداختن تقصیر بر گردن مردم.
چندی است که به جای بررسی درست و حل کردن مشکلات مردم، سیستم کنونی در کشور ما، چه از طرف دولت و چه از طرف مردم، به انداختن تقصیر به گردن افراد میپردازد. برای روشن شدن مطلب چند مثال میآورم:
۱- حضور بانوان در ورزشگاهها:
اولین مورد همین حضور زنان در ورزشگاهها که حالا افتاد تقصیر آقایون. فردا هم (حالا که ممکن است مجبور بشوند خانمها را راه بدهند) احتمالا چند نفر بخت برگشته را به اسم اراذل و اوباش دستگیر خواهند کرد و میگویند: اینها مسئول فضای کثیف(!) ورزشگاهها بودهاند و بعد از اعدام کردن آنها دیگر فضای ورزشگاهها تمیز خواهد بود و زنان میتوانند حضور پیدا کنند. فردایش هم خواهند گفت: آهای خانومها ببینید که طرح امنیت اجتماعی برای شما آزادی آورد.
در این میان هیچ کس نگفت خوب چرا همان اول خانومها را راه ندادید که فضا به قول شما آلوده نشود.
۲- تصادفات:
پلیس اعلام میکند: امسال با سخت گیری مامورین پلیس تصادفات کاهش یافته است. یعنی چی؟
یعنی تصادفات تقصیر کسانی است که تند میروند!
پس چرا در کشور آلمان که بزرگراههایی با سرعت آزاد دارد، اینقدر تصادف و کشته نیست؟(در ایران در عرض ۳ سال کشتههای تصادفات بیشتر از شهدای جنگ تحمیلی بود.). اگر جادهها درست ساخته میشدند و اگر شراکت در کار ساخت اتوبان و جاده و تولید ماشین انحصاری نبود باز هم اینقدر تصادف بود؟ اصلا چرا یک نفر باید آنقدر تند برود؟ در تند رفتن چند درصد خود شخص مقصر است و چند درصد محیط؟*
۳- ترافیک و آلودگی تهران:
از صبح تا شب جار میزنند که اگر با وسایل عمومی در شهر رفت و آمد کنید آلودگی کمتر خواهد بود. یعنی آلودگی تماما تقصیر مردم است و ترافیک هم همینطور؟؟!!. این مردم هستند که نباید با ماشینهای عقب ماندهی خود در شهر رفت و آمد کنند.
و هیچ کس نمیگوید: چرا زیر ساختهای شهری درست نیست؟ چرا سیستم حمل و نقل شهری آسودگی به همراه ندارد؟ چرا احداث مترو و اینگونه تجهیزات تنها در انحصار دولت و نهادهای زیر نظر اوست.
۴- درس نخواندن دانشآموزان و دانشجویان:
این یکی مشکلی است که خود من بیش از همه با آن روبرو بودهام(خود اخراجی)
چند درصد از دانشجویان در دانشگاههای ما درس را جدی میخوانند؟ من شخصا فکر میکنم که هر چهقدر مثبتاندیش باشید و در دانشگاههای خوب کشور درس بخوانید عددی بیش از ۲۰ را نخواهید گفت. آیا ۸۰ درصد بقیه دوست نداشتند درس بخوانند؟ آیا فقط از روی بیکاری نشستند پشت آن کنکور کثیف نشستند؟ سیستم به شکلی پیش میرود که فرد حتی خودش را نیز محاکمه میکند و اگر نمیتواند درس بخواند، تنها و تنها تقصیر را از خودش میداند و نه سیستم آموزشی و نه امکانات محیطی. چرا اکثریت دانشآموزان اگر امکان نرفتن به مدرسه را داشته باشند، ترجیح میدهند که نروند؟
آیا این سیستم نیازهای اساسی شخص را تامین میکند؟
چند درصد این درس نخواندن تقصیر خود شخص است؟*
۶- خود ارضایی :
اکثریت پسرها بعد از خود ارضایی که به عنوان یک صفت ثانویه جنسی شناخته میشود احساس گناه میکنند . میگویند: ای کاش اینگونه نبودم. میتوانستم جلوی خودم را بگیرم. من مقصرم!
این حالت در مورد خیلی دیگر از احساسات ما هم در جریان است. احساساتی که فرهنگ آنها را نمیپسندد. و ما در همهی آنها خود را مقصر میبینیم.
۷- کمبود مواد غذایی :
امروز توی صف شیر بودم، شیر تمام شد و به عدهای نرسید. خانومی میگفت: همش تقصیر اینهاست که با ماشین میآیند و از چند جا شیر میگیرند.
هیچ کس نگفت مگر کسی که از چند جا شیر میگیرد، شیر را داخل سطل آشغال میریزد؟ خوب او هم می خواهد مانند ما شیر را بخورد یا به فرزندانش بخوراند. مشکل از کمبود تولید شیر نسبت به جمعیت و کاهش یارانهی آن است.
هنوز هم موارد دیگری هست که شاید در قسمت بعدی به آنها مراجعه کردم.
ما هر روز در این گونه روابط درگیریم، هر روز کسانی را میبینیم که خیلی راحت گناهها را گردن دیگران میاندازند، توی صفهای شیر به سر هم میپرند . . ..
برای کمتر شدن این دیدگاه به نظر من باید محیط خود را با دقت بیشتری نگاه کنیم. و مهمتر آنکه برای اینکه دیگران را بیجهت مقصر ندانیم باید یاد بگیریم که خود را مقصر نبینیم.
چه خواهد شد؟ شدت یافتن این موضوع باعث میشود که شما از لحظهای که از خانه خارج میشوید هرکس را که دیدید مقصر و گناه کار و دشمن بدانید. در دلتان فحشش بدهید و بخواهید سر به تنش نباشد. تفاوتهای میان گروهی و مرزبندیها شدید تر شده و گفتمان ممکن نباشد. و اگر هم موقعیتی برای عدهای پیش بیاید که قدرتمند شوند، تمام تلاش خود را برای از بین بردن غیر همگروهیهای خود بکنند. و باز خون و خون ریزی. آنچه که در خیلی از انقلابهای جهان اتفاق افتاده است.
-----------------------------------------------------------------------------------
* جواب سوال: از اکثر افرادی که این سوال را پرسیدهام جواب شنیدهام که ۹۰ درصد دست خود آدم است. من در جواب میگویم اگر کمی به موضوع آماری نگاه میکردید و دیدگاههای آموزشی جامعه را کنار میگذاشتید جوابی عکس این میدادید. میبینیم که ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم بد رانندگی میکنند و تقریبا همین درصد هم درس نمیخوانند. در دید آماری موضوع اگر یک توزیع در نظر بگیرید، درصدی که ما میتوانیم تند نرویم یا درس بخوانیم باید همین ۱۰ تا ۲۰ درصد باشد.
نامربوط: خیلی خسته شدهام و دلم میخواهد بگذارم و بروم. اگه بندباز موافق باشه ممکنه دست به خودکشی وبلاگی بزنم.
نوشته شده توسط دونده at ۷:۱۹ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه
فمینیسم، میل<جن سی> و پشمالو بودن یا نبودن برای آزادی- مساله این است
۱- فمینیسم و میل جنسی:
اگر نگاهی به هرم مزلو بیاندازیم میبینیم که نیازهای جنسی جزو نیازهای فیزیولوژیک ما هستند و در ردهی اول قرار دارند. این یعنی اینکه کسی اگر نیازهای جنسیاش-البته بعد از نفس کشیدن و غذاخوردن- به طور صحیح و کامل تامین نشوند، به نیازهای مرحلههای بعدی احساس نیاز نمیکند.
نکته: توجه کنید که خانواده در کجا قرار گرفته است.
مثال: همانطور که میبینیم هرچه ما در ایران محصول فرهنگی فراهم میکنیم باز هم بیشترین کلمات سرچ در زمینهی میل جنسی است.
به همین دلیل اگر قرار است فعالیتی برای حقوق برابر زن و مرد انجام شود شک ندارم برابری در استفاده و تامین میل جنسی اولین قدم خواهد بود. در غیر اینصورت انرژی زیادی را از دست خواهیم داد و کسی هم از آزادیهای بدست آمده استفادهای نخواهد برد چون نیازهای اساسیتری تامین نشده باقی مانده اند.
۲- دین و میل جنسی
زهرا این مسائل را به دین ربط داده است. میخواهم با استفاده از حرف خودش از او سوالی بکنم. اگر پسری را ببینی و از او خوشت بیاید. (نمیخواهی بگویی که ازهیچ پسری خوشت نیامده و نخواهد آمد!؟) و آن پسر به تو پیشنهاد ازدواج موقت بدهد، و همهی شرایط هم محیا باشد، آیا خواهی پذیرفت؟
من قبل از زهرا خودم جواب میدهم: خیر.
چرا؟ مگر زهرا میل جنسی ندارد؟ مگر طرف مناسب نیست؟
جواب: چون زهرا از اینکار احساس گناه میکند!!!!
چرا؟ مگر در اسلام این کار صحیح نیست؟
جواب: کاملا صحیح است و حتی بعضی جاها توصیه شده. و این کار قانونی هم هست.
پس مشکل زهرا چیست؟
جواب: بزرگ شدن در فرهنگی که به او اجازه نداده حتی یک بار واژن خود را تماشا کند. بررسیاش کند و برایاش ارزش قائل شود. فرهنگی که هرگونه احساس جنسی او را تحقیر کرده است. فرهنگی که هر گونه اشاره به میل جنسی در آن گناه است.
و خلاصه: فرهنگی که آدمهایی مثل ما(من و شما جوان داخل ایران) را ساخته است با این همه مشکلات جنسی.
سوال از خواننده: به نظر شما زهرا در رابطهی جنسی با شوهر آیندهاش مشکلی نخواهد داشت؟ یعنی در یک رابطهی کاملا شرعی و قانونی؟
-------------------------------
منظور من از زهرا نمونهای از افراد بزرگ شده تحت فشار شدید عقایدی که مذهبی نامیده میشوند است. حتی ممکن است زهرا جوابش به سوال اول من مثبت باشد. ولی فکر میکنم شما منظور مرا میفهمید.
۳- آزادی
متاسفانه تعریف و نگاه به آزادی در بین افرادی که در این بحثها شرکت کردهاند کاملا متفاوت است.
من فکر میکنم اگر قرار باشد بازهم مثل سالیان تاریخی در این فرهنگ، بعد از این بحثها افراد همدیگر را درک نکنند، و در پایان بحث هر طرف دوست نداشته باشد که سر به تن طرف مقابل باشد، نه تنها پیشرفت نکردهایم که ضرر مضاعف هم کردهایم. چون از تجربیات پدرانمان که انقلاب کردند استفادهای نکردهایم. یعنی اگر در این کشور قدرت در دست کسانی دیگر گونه بیافتد، آنها نیز به سبب فرهنگی که در کشور ما برقرار است(نبود درک حضور دیگری**) همهی مخالفین و گذشتگان را از دم تیغ خواهند گذراند.
زهرا حق دارد که عقیدهی خودش را داشته باشد و بگوید: من همین هستم و نمیخواهم تغییر کنم و هر چه هم بگویید فایدهای نخواهد داشت و همین خواهم ماند. ولی او حق ندارد دیگران را به عمل طبق عقیدهی خود مجبور کند. او حق ندارد بگوید پس جامعه چه میشود! و با بهانهی فساد و . . . به سرکوب مخالفان بپردازد. همینطور مخالفین او حق ندارند او را مجبور کنند.
و اگر اینگونه کنیم نتیجه چه خواهد بود؟ باز هم خونریزی و خونریزی برای نشاندن حرف خود به کرسی
-----------------------------------------
**برای شناخت ٬درک حضور دیگری٬ به کتاب انسان در شعر معاصر نوشته محمد مختاری (یادش گرامی) مراجعه کنید و آنجا متوجه میشوید چرا کسانی مثل محمد مختاری باید در قتلهای زنجیرهای کشته میشدند.(چون میدانستند ما از چه زجر میکشیم و جرا همدیگر را . . .)
پ.ن. امیدوارم زهرا از من بخاطر این حرفها ناراحت نشود. هدف من تنها کمک به شناخت بود.
نوشته شده توسط دونده at ۳:۳۸ 3 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سهشنبه
:<عصبانی>-- دوباره خلیج فارس
لازمهی ادامهی خوندن این بحث خوندن این پست است.
آقا الان توی نقشههای بینالمللی سازمان ملل خلیج فارس اسمش خلیج فارسه و خیلی اگه تلاش کنن بعد ۲۰ سال ممکنه اسمش بشه خلیج عرب. که چی؟ بعدش مگه از سهم ما از خلیج فارس کم میشه؟ دریای خزر که اسمش تو تمام دنیا کاسپین هستش نصفش مال ما بود و حالا اسمش هم عوض نشده و لی دیگه معلوم نیست چقدرش مال هست!!!
امروز بعد از خوندن پست رادیوزمانه دربارهی شکنجهی دانشجویان امیرکبیر خیلی عصبانی شدم.
به جان خودم که هیچ به جان هم تویی که(اینجا از عصبانیت لهجه عوض میشود) دِری موخوانی اگه یَک دِفه دیگه از ای پیتیشِنا بِرِیِ مو بِرفِستی همچی بِزِرُم دَرِت اگه بِدِنُم همیجوری غیرتی رِفتیو هیچ کار دیگهای از ای مُدلا تا حالا نکردی.
ترجمه: به جان خودم که نه به جان شما خوانندهی محترم اگر یک دفعهی دیگه از این پتیشنها(اشاره به خلیج فارس) برای من بفرستید بدون این که در زمینههای دیگری فعال باشید و فقط در همین گونه موارد(مانند فیلم ۳۰۰) غیرتی میشوید، جدنِِ ِ جدن خیلی ناراحت خواهم شد.
کدومتون ادعای ایرانی بودن دارین بیاین جلو بگین ایرانی یعنی چی؟ هر لوس بازی میخواین در بیارین ۲ تا اسم کورش و ایران زمینا و از این چیزا اضافه میکنین که چی؟ چیتون فارسیه؟ زبان؟ خط؟ فرهنگ؟ ادب و شعور؟ نژاد (:<خنده>)؟ راست گویی؟
الان توی کل مسائل این کشور همین مهمه دیگه؟
بابا مملکت داره به سمت جنگ پیشمیره. رکود اقتصادی خفن. دانشجوهای بیگناهی که شکنجه میشن و همهی چیزهایی که توی این پست نوشتم. کدومش مهمتر از خلیج فارس نیست؟ به جان خودم اون هم مهمه. من هم امضا کردم ولی کدومتون آخه کارهای دیگه هم کردید؟ چرا فقط وقتی اسم ایران میاد سریع جو گیر میشید؟ چرا نباید خبر شکنجهی دانشجوها اینقدر منتشر میشد که من هم خبر دار بشم؟ چرا خوابتون میبره و حالا یادتون میافته؟
طرف از صبح تا شب داره تریاک میکشه. حقوق مسلمش نقض شده. هیچ قانونی ازش حمایت نمیکنه. . . .اصلا خلاصه بگم تو ایران زندگی میکنه. فقط وقتی میفهمه دخترش رو با یکی تو خیابون دیدن تازه آقا یادش میافته که یک چیزی به نام غیرت هم هست و میره چاقو میکنه تو شکم دخترش و بعد هم با افتخارمیره اعدام میشه میگه خوب کاری کردم.
آخه غیرت یعنی همینه؟ بابا! ملت! آهای! ما رو . . .یدن شما فقط اینجا یاد غیرت میافتین؟
نوشته شده توسط دونده at ۸:۱۸ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه
وقتی یک وبلاگ نویس لجش میگیره
اگر حوصلهی خوندن همهاش رو نداشتید حتما پاراگراف آخر رو بخونید.
حالم گرفته شد وقتی فهمیدم ۳۶ پسر و ۳۱ دختر رو توی یک پارتی گرفتن و حتی وقتی اون کامنت دومی با مزه رو هم خوندم باز هم فقط یک کمی بیشتر حالم گرفته شد. ولی وقتی پدر برام نوشتههای روزنامه خراسان رو خوند دیگه واقعا لجم گرفت و و بقولی دوگانه سوز شدم. وقتی رسانه فقط گوینده باشه و چیزی از مخاطبش نشنوه همین میشه.چطور به خودشون اجازه میدن این چیزها رو چاپ کنن؟
رسانههای فقط گوینده حقوق اساسی انسانی که اونها رو تماشا میکنه ضایع میکنند، به این شکل که شنونده فقط باید بشنوه و گوینده فقط میگه، بدون اینکه کاری داشته باشه شنوندهاش کیه، چی فکر میکنه یا نظرش در مورد گفتههای اون چیه و یا چی میخواد!! در ضمن گوینده خیلی راحت میتونه دروغ بگه. حتی وقتی یک نفر شنونده متوجه دروغ گوینده میشه بدلیل نداشتن ابزار و رسانهای که ازش حمایت کنه نمیتونه این دروغ را، رو کنه تا بقیه شنوندگان رو نجات بده.
در چند سال گذشته پدیدهای به نام وبلاگ و رسانههای اینترنتی تا حدی این محدودیت رو از بین بردهاند. البته هنوز هم رسانههای بزرگ خبرها رو به نفع خودشون جدا میکنند و سعی در تحریف دارند ولی هزینهی دروغگویی براشون بیشتر شده و کمتر میتونن دروغ بگن یا فیلتر کنن. البته متاسفانه هنوز هم افراد زیادی وجود دارند که تنها رسانهشون تلویزیون هستش و متاسفانه هنوز نمیدونن که چقدر از حقوقشون داره از دست میره. من شخصا خیلی افراد زیادی رو میشناسم که در مورد مسائل سیاسی نظر میدن و تحلیل میکنن ولی تنها رسانهشون تلویزیون هستش و اون هم تلویزیونی به نام وی اُ اِی که در روشهای دروغگویی دست کمی از تلویزیون داخلی ایران نداره. اینجا مسالهی جالبی به نظرم اومد و اون اینه که فهمیدم دلیل عقب مانده بودن روشهای وی اُ اِی چیه! دلیلش دقیقا مردم ایران هستن که بدلیل نداشتن رسانهی آزاد و کم آشنا بودن با وبلاگ میشه خیلی راحتتر سرشون کلاه گذاشت و دروغ گفت و آب هم از آب تکون نخوره.
شما هم بخونید تا دوگانه سوز بشید. اینترنت رو شکر کردم که اینجا هست تا وقتی که لجم میگیره میام اینجا ویک کم آروم میشم:
یعنی تو تمام دنیا هیچ کدوم از کسانی که به کارباره یا پارتی میروند دکتر، مهندس، قاضی، جامعه شناس و . . . نمیشوند؟؟
یعنی فقط آدمهای بیخاصیت و بلااستفاده و هرزه پارتی میروند؟
خودم:در این نوشتهی روزنامه دیده میشه که: ۱-میخواهند پارتی یا جشن را یک جرم بزرگ جلوه دهند تا قبح آن را در جامعه زیاد کنند. ۲- روشهای فرهنگی مثل اسلامیزه کردن کتابها، آموزشهای مدارس ،جلوگیری از ماهواره و اینترنت و از صبح تا شب قرآن خوندن و شیخ نشون دادن تلویزیون و روشهای زوری مثل طرحهای مبارزه با فساد، اراذل و اوباش، امنیت اجتماعی و . . . هیچکدام جواب نداده و حالا میخواهند کاری کنند که خانوادهها خودشان خودشان را سانسور کنند. ولی متاسفانه این کار دیگه با وجود رسانههای آزاد و اینترنت تقریبا امکان پذیر نیست.
نوشته شده توسط دونده at ۴:۲۳ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه
رله یا پتیشن یا . . .دولت الکترونیک
من بهترین فعالیت اجتماعی را رشد میدهم اگر ۱۰۰ نفر وبلاگدار حاضر به همکاری شوند. |
لطفا نوشتهی زیر رو نقد کنید و تمام نظراتتون رو بگین تا تکمیلش کنیم. حتی اگه به فعالیتهای مثل پتیشن و رله اعتقاد ندارید نظر بدید. اصلا میخوایم ببینیم کاربران اینترنت چقدر و چگونه میتونن روی جامعه واقعی تاثیر بذارن. اینهایی که میگم ایدهی خام هستش:
مدتی هستش که توی وبلاگها و سایتها فعالیتهای خوبی رو میبینم. بخصوص فعالیتهای کمپین که خیلی نسبت بهشون ارادت دارم.
این بود که تصمیم گرفتم ایدهای که مدتی بود توی ذهنم میگشت رو شروع کردم:
فکر اصلی این هست که افراد در وبلاگستان و فعالان عرصههای اجتماعی خودشون رو به شکل یک گروه به هم پیوسته ببینن که میتونن در یک زندگی مجازی روی وب داخل یک کشور یا حکومت به نام مثلا وبلاگستان قرار داشته باشند که در اون هر کسی رای خودش رو داشته باشه و هر ماه یک فعالیت اجتماعی به عنوان فعالیت اصلی اعضای اون مشخص میشه. ممکنه موضوع انتخاب شده مسالهی اصلی فکری یک نفر نباشه و اون فرد فقط با اون موضوع موافق باشه ولی چون میدونه که در هفتههای بعد نوبت موضوعاتی که برای اون اصلی هستن هم میرسه فعلا تمرکزش رو روی موضوع اصلی میگذاره.
وقتی یک موضوع، موضوع اصلی در وبلاگستان مشخص میشه، ابتدا رویش (brain storm) میشه بعد افراد سعی میکنن بیشتر در مورد اون موضوع اطلاع رسانی کنند و در نهایت هم با رای گیری یک یا چند کار در حوزهی عملی(مثلا نامه دستی نوشتن به وزیر یا . . . ) انتخاب میشه تا افراد با میل خودشون اون رو انجام بدن. این یعنی بیشترین نتیجه با کمترین هزینه.
-----------------------------------------
پ.ن. حرف سردغدغههای مشترک هست و اینکه چطوری میشه نتیجهی بهتر گرفت
نوشته شده توسط دونده at ۱۵:۱۱ 7 comments
دستمال
این روزا اگه دست یک نفر رو بگیری و نوازش کنی، فرداش میاد میگه: تو با احساسات من بازی کردی، منو مثل یک دستمال کاغذی استفاده کردی و انداختی دور!!
و به قول یک بندهخدای دیگه:
مه..................................ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
نوشته شده توسط دونده at ۱۴:۲۰ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه
اوه اوه خبر دست اول!!!
پارلمان اروپا خواستار تحریم افتتاحیه المپیک پکن شد
با اینکه فقط تحریم افتتاحیه مطرح شده و حرف اصلی روی تبت بوده و نه روی حقوق بشر
ولی اینجاست که آبروی زورگوها میره!!
اینه آزادی بیان و تاثیر اینترنت و فعالیتهای وبلاگی.
تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید؟
ووقتی منظور سریال از میم. آزاد الف. بامداد است.
هم در رابطه با سریال نوروزی آقای مدیری جالب استنوشته شده توسط دونده at ۱۳:۴۹ 2 comments
رابطهی بو و میل جنسی
آیا میدانید چرا ما با اعضای درجه ۱ خانوادهی خود رابطهی جنسی نداریم؟
اسب با خواهر و مادر خودش جفتگیری نمیکنه! به همین دلیل بهش میگن نجیب. ولی چرا؟
در فصل جفتگیری اتفاق میافته که یک اسبنر از فاصلهای یک ماده رو ببینه و تحریک بشه یعنی نعوظ کنه. بعد به سمت اون ماده راه میافته ولی همینکه به نزدیکش میرسه به حدی که سرش به بدن حیوان ماده برخورد کنه، تحریکش از بین میره و میگذاره و میره. میبینیم که اونقدرها هم نجیب نیست!!
حال میرسیم به اینکه چرا؟ همونطور که همهمون شنیدیم میگن که ازدواج مثلا پسرعمو و دخترعمو احتمال بوجود آمدن بچه ناقص یا مشکل دار رو زیاد میکنه که این به دلیل مسائلی هست که توی علم ژنتیک بررسی میشه و من به اون نمیپردازم.
توی فیلم human instinct2 غریضهی انسان که قسمت دوماش مربوط به سککس هست یک آزمایش جالب رو بیان میکنه.
به تعدادی خانوم تیشرتهای تمیزی میدن و از اونها میخوان که یک شب با اون تیشرتها بخوابن. بعد تیشرتها رو توی شیشههای آزمایش قرار میدن و از مردهای مورد آزمایش ، که اون خانومها رو اصلا نمیشناسن، میخوان که فقط با بو کردن شیشههای آزمایش که محتوی تیشرت و در نتیجه بوی بدن اون خانومها هست، اون خانومها یا همون شیشهها رو از نظر علاقهی جنسی طبقهبندی کنند.
نتیجهی آزمایش خیلی جالبه:
بعد از طبقهبندی و بررسی ژنتیکی افراد تحت آزمایش دیده شد که مردها تقریبا به ترتیب شباهت ژنتیکی با خودشون، اون خانومها رو طبقهبندی کرده بودند، یعنی کسانی که بیشترین شباهت ژنتیکی را به آنها داشتند در آخرین انتخاب قرار داده بودند و هرچه شباهت ژنتیکی کمتر میشد، خانوم مورد نظر به سمت انتخاب اول میرفت.
البته تا اونجا که من شنیدم این آزمایش در مورد خانومها هم نتایج مشابهی داشته است.
این یک پدیدهی تکاملی هستش که به دلیل اینکه با جفتگیری ما با افراد با ژنتیک مشابه امکان تولید مثل موفق کاهش پیدا میکنه، ما به افراد با ژنتیک متفاوت بیشتر علاقهمند میشیم.
خطاب به اون دوستی که از بوی دوست دخترش خوشش نمیاومد: این مشکل از دوست شما نیست بلکه بخاطر تفاوت ژنتیکی شماست.
یکی ازعلل بوجود آمدن رقصهای دو نفره همین بو کردن دو جفت قبل از انتخاب هستش.
حالا ببینید اون کسی که مامان باباش میرن براش خواستگاری و هر دوطرف کاملا منطقی نتیجه میگیرن که برای هم مناسب هستن. شرایطشون خوبه و همهی علایقشون با هم سازگاری داره و طرز فکرشون هم با هم میخونه ولی فقط یک اشکال دارن و اون اینه که قبل از ازدواج همدیگه رو بو نکردن، چه مشکلاتی براشون ممکنه درست بشه و بعد همه انگشت به دهان میمونن که چرا از هم جدا شدن!! و خودشون هم حتما میندازن تقصیر همدیگه.
تازه اگه شانس بیارن و از هم جدا بشن. اگه به قول بعضیها برای شیرین شدن زندگی هم یک بچه ناقص بیارن و مجبور بشن تا آخر زندگی با هم بمونن، ببینین چه افتضاحی میشه
نوشته شده توسط دونده at ۲:۴۸ 5 comments
۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه
میوهی ممنوعه
سیگار کشیدن بستهای مثل فیلم پورنو نگاه کردن هستش و مثل عرقخوری (نه شراب خوردن) برای فقط مست شدن.
میشه دونهای کشید و جایی که میکشی، کسی که باهاش میکشی و حتی نوع سیگاری که میخوای بکشی فرق میکنه و هر کدوم لذت متفاوتی داره.
نوشته شده توسط دونده at ۱۳:۰۶ 0 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه
آشنا یا غریبه .. مساله این است.
[ چیزی که فکر نمی کردم روم تاثیر بذاره داره روم تاثیر میذاره و احتمالا خیلی از چیزایی که فکر می کنم برام مهمن برام نا مهمن ! ]
امروز به شدت نیاز به دوره کردن داشتم. دیشب خوب نخوابیدم و صبح سر کلاس بی قرار بودم.
دوره کردن !!!
وبلاگم رو قبلا چند بار دوره کرده بودم. دیگه حوصله اش رو نداشتم. یه نگاه جدید می خواستم. از بیرون خودم ..
کامنت ها ! .. فکر خوبی بود .. حدود 500 کامنت آخر رو خوندم.
دوره ی جالبی شد .. خیلی خوب بود
اما خوب . . من خیلی احساساتی ام. ...
حقیقت اینه که من غریبه ها رو بیشتر از شما دوست می دارم.
[ یاد نی زدن دوستمون میافتم! ]
حتی تو که ماه ها بود ازت خبر نداشتم.
چون بعد از ماه ها، هنوز همان اخبار قدیمی . .
کوه رفتن/نرفتن . . . درس خواندن/نخواندن . . .
و هزار و یک موضوع دیگر که مانع حرف نزدن می شوند!
به یک نفر غریبه جهت عشق ورزیدن تا زمانی که آشنا بشه نیازمندیم
آخرین عابر هم عبور کرد
و هدیه اش به من این بود: *
نمی دانم
از تو بیشتر می هراسم یا از تنهایی
اما می دانم
که هولناک تر از اینها آن است که
از تنهایی به تو پناه آوردم!
* با عرض پوزش از آخرین عابر (واقعی) به خاطر دزدیدن/هدیه گرفتن پستش !! (آخه با فضایی که می خواستم خیلی جور بود .. تازه چه فرقی می کنه؟ تو که اینجا رو نخواهی خوند!) به قول تلخ مثل عسل، نسل من نسل دزدیست !
نوشته شده توسط بندباز at ۴:۴۵ 2 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه
انگیزه
یکی هم که پیدا می شه که فکر می کنی با بقیه فرق داره، زیادی با بقیه فرق داره !!!
مدتیه (مدت زیادیه!) که قراره بنویسم. (اینجا بنویسم!)
اما نمیشه
چون این روزا (روزای زیاد) هیچ چیز جالب نیست
هیچ چیز جدید نیست
هیچ چیز هیجان انگیز نیست
متنوع نیست!
هیچ چیز جز این کیبورد که فارسی نداره آدم رو وادار نمی کنه!
* به یک نفر ناز کش یا ناز خر جهت کشیدن یا خریدن ناز نیازمندیم. (بشریت شانس آورده که من دختر نشدم!)
نوشته شده توسط بندباز at ۹:۰۲ 1 comments
۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه
شباهت ازدواج و دمکراسی
جالبترین شباهتی که بین ازدواج و دموکراسی وجود داره اینه که هیچ تضمینی برای اون چیزهایی که هردوشون ادعا میکنن وجود نداره.
نوشته شده توسط دونده at ۱:۰۳ 1 comments