اگر حوصله خوندن متنتون نیومد به انتهای متن مراجعه کنید و یک تست ستم و ستمگری بدید.
در یک نظام (سیستم) ستم و ستمگری، حق ستمگر و ستمپذیر به یک اندازه از بین میرود. آنچه ستمگر را در مقام ستم قرار میدهد، خود ستمگر نیست بلکه سیستم یا همان جامعهای است که اجازهی برخورد انسانی را با دیگران نمیدهد. همانقدر که ستمپذیر برای ماندن در موقعیت خود دچار جبر است و از دید جامعه مفعول(یا همان ابژه) دیده میشود ستمگر هم توسط همان جامعه(بخصوص از جانب همان ستمپذیرها) دچار جبر است. در این سیستم افراد میآموزند که مقامی جز ایندو(ستمپذیر و ستمگر) وجود ندارد. در نتیجه ستمپذیر همین که جایی را برای جانشینی در مقام ستمگر میبیند بلافاصله برای گرفتن آن موقعیت تلاش میکند و برای رسیدن به این موقعیت از شعارهایی مانند گرفتن حق مظلوم و مستضعف و از بین بردن ستم و . . . هم استفاده میکند. غافل از این موضوع که او خود با رسیدن به این موقعیت، در مقام ستمگر قرار میگیرد و نظام ستم و ستمگری همچنان برقرار خواهد ماند.
در جامعهی ما مثالهای زیادی را از نمود این نظام و روابط در درون سیستم میتوان در نظر آورد: رابطهی معلم و شاگرد، زن و مرد، پدر و مادر، حکومت و مردم، سخنران و شنونده، مرید و مراد، تلویزیون و بینندگان ، . . .
در چنین نظامی هر کسی در روابط خود نمیتواند انسانها را خارج از دو موضع ستمگر و ستمپذیر ببیند، در نتیجه چنین فردی در برخورد با هر انسان در این جامعه، ابتدا برای گرفتن موضع قدرت(بخاطر وجود لذت) تلاش میکند و در صورتیکه نتواند این موضع را کسب کند به ناچار موضع ضعف را میپذیرد.
این روابط به صورت هرمی از بالای جامعه تا پایین ترین سطوح برقرار است. محمد مختاری عزیز بخشی از این روابط را رابطهی ٬شبان و رمگی٬ مینامد. هر کس در هر جا بالاخره کس یا کسانی را خواهد یافت تا شبان آنها باشد و خود به همین ترتیب رمهای برای شبانهای دیگر خواهد بود. این شکل رابطه حتی در روابط دوستی ما نیز ریشه میدواند.
در این سیستم با نوع جالبی از ستمگر مواجه میشویم. که عموما با عنوان ستمگر ٬خوب٬ شناخته میشود. این فرد در ظاهر بسیار به حقوق ستمپذیر احترام میگذارد و خیلی ازاوقات خود را در سطح ستمپذیر قرار میدهد. چنین فردی یک ویژگی بارز دارد: جملهی مشهور: ٬دیگه پر رو شدین ها!٬ یا ٬دیگه زیادی بهتون رو دادم٬. چنین فردی همچنان در مقام ستمگر قرار دارد و فقط برای ارضاء میلی که آن را ٬میل به خوب بودن٬ مینامم تلاش میکند ولی در باطن ضایع کردن حق ستمپذیر را حق مسلم خویش میداند. حتی گاهی اوقات رجال سیاسی از چنینگونه تدبیری برای خوب نشان دادن خود استفاده میکنند، که نمود بارز آن حاضر شدنهای زیاد و بیدلیل در بین مردم است.
عموما انقلاب در چنین سیستمی تنها چیزی را که عوض میکند تغییر در نظام قدرت است. یعنی یک طبقه اجتماعی به جای طبقهی دیگر به قدرت میرسد و همچنان همان وضعیت ادامه پیدا میکند. نمونههای آن را نیز میتوان در انقلابهای مختلف دید. کتاب قلعهی حیوانات (جرج اورول) نمونهای از چنین انقلابها را با اتفاقاتی که در بیشتر آنها مانند هم تکرار میشوند با شخصیتهایی حیوانگونه و به شکل نمادین به تصویر کشیده است. شباهت این حیوانها با مردم جوامعی که دچار این تسلسل (جابهجایی قدرت) میشوند مفعول(ابژه) بودن آنهاست.
تنها راه رهایی از این نابودی حقوق انسانها رهایی از فرهنگ ستم و ستمگری یا ٬شبان و رمگی٬ است. یعنی جانشینی فرهنگ برخورد انسانی، پذیرفتن ٬فاعل بودن٬ و حقایق انسانی فردی که با او برخورد میکنیم به جای انتخاب یکی از دو موضع شبان یا رمه.
راه رهایی از چنین فرهنگی جز از مسیر آگاهی دو طرفه (ستمگر و ستمپذیر) از این نظام و تلاش دو طرفه برای تغییر آن نمیگذرد. تجربه نشانداده است هرگاه چنین برخوردی (برخورد انسانی) یک طرفه انجام شود طرف مقابل تنها برای بهبود موقعیت خود تلاش خواهد کرد.که بسته به موقعیت میتواند شامل جایگزین کردن خود با ستمگر یا تلاش برای ظلم بیشتر بر ستمپذیر است.
مثالهایی از این موضوع:
۱- مرد در مقابل زن سنتی، حقوقی که به ناحق توسط جامعه برای او قرار داده شده است را به کار نمیگیرد. در صورت ناآگاهی طرف مقابل از تلاش برای حذف این نظام، نتیجه جز زن سالاری نخواهد بود.
۲- پدر و مادر سعی میکنند حقوقی علاوه بر آنچه قبلا در جامعه مرسوم بوده برقرار کنند نتیجه جز تبدیل جامعهی پدرسالار به فرزندسالار نخواهد بود.
۳- معلم برای شاگردان آزادی قائل میشود، نتیجه خیانت شاگردان به معلم در اداره کلاس و یادگیری خواهد بود.
۴- کارفرما برای کارگر خود ارزش بیشتری قائل میشود نتیجه درست کار نکردن کارگران خواهد بود.
۵- یک حاکم تلاش میکند به زور جامعهی سنتیای را پیشرفته کند و مثلا قوانینی را به کار بگیرد که در غرب به عنوان نماد دمکراسی شناخته میشوند. چون فرهنگ دمکراسی در آن کشور نیست مردم از حداقل آزادی استفاده کرده و او را سرنگون میکنند. و طبقهای دیگر از فرصت بوجود آمده استفاده کرده و به قدرت میرسد.
تست
حال در جواب به سوالهای زیر بررسی کنید کدام یک از جوابها میتواند از دیدگاه درست و کدام نادرست مطرح شود.
۱- تو چطور خودت میگی غیرت داشتن چیز چرتی هست در حالی که خودت غیرتی میشی؟
الف: ببین من که نمیتونم هر کاری رو اجازه بدم اون انجام بده. آزادی خوبه ولی به حدش.
ب: من غیرتی می شم چون از وقتی بچه بودم برای من، تصویر آدم بیغیرت با تصویر یک آدم احمق یکی نشون داده شده(توسط جامعه و والدین). و خوب وقتی در این تصویر قرار میگیرم عصبانی میشم. ولی سعی میکنم خودم رو تا جایی که بشه تغییر بدم و این تصویر رو عوض کنم. همچنین از سمت جامعه به کسی که غیرتی نباشه آسیب وارد میشه. حداقل کاری که من میتونم بکنم اینه که بچههام رو طور دیگهای تربیت کنم.
ج: ببین بالاخره یک چیزی تو فطرت آدم وجود داره. تو به فطرت که اعتقاد داری؟
۲- فمینیسم به مردها نیاز نداره. مردها نمیتونن از حقوق زنها دفاع کنن!
الف: ببین من و زنم با هم به تفاهم رسیدیم، اون راست میگه.
ب: درسته که عامل تضییع حقوق زنها، مردها هستند ولی در یک نظام ستم و ستمگری حق ستمگر و ستمپذیر هر دو ضایع می شه. به نظر من آزادی هردو به یک اندازه گرفته میشه چون هیچ کدوم، نمیتونن انسانی با هم برخورد کنن. همیشه ستمگر مجبوره توی چنین سیستمی در مقابل ستمپذیر از در ستمگری وارد باشه. ولی من نمیخوام در مقام ستمگر قرار بگیرم.
ج: ببین من خودم میدونم چجوری باید با زنم برخورد کنم، من عقیده دارم(!!) زنها باید بتونن بیان توی استادیوم.
۳- چطور حرف از کمونیسم میزنی در حالی که از آخرین تولیدات نظام سرمایهداری استفاده میکنی؟
الف: الان موقعیتش نیست ولی وقتی اون چیزهایی که چهگوارا میخواست پیاده بشه اونوقت همهی ما کارگر میشیم. ما الان داریم مبارزه میکنیم و اینا ابزار ما هستن. بعدش هر کس بخواد سرمایهدار بمونه یا با خلق مقابله کنه رو میذاریم جلو جوخه اعدام.
ب: من هیچوقت نگفتم که باید یک عده آدم(مثلا سرمایهدارها) رو حذف کرد. یا اینکه مردم رو باید مجبور کرد به شکل خاصی زندگی کنن مثل اونجوری که توی روسیه بود. ولی شکلی که به نظر من میتونه بهترین زندگی رو برای آدمهای یک جامعه بسازه شکلییه که خیلی به عقاید سوسیالیستی نزدیکه.
ج: من زحمت کشیدم و کار کردم اینا رو بدست آوردم. اینا حق من هستن، ما کارگر هستیم و باید حقمون رو بگیریم.
۴- چطور همه رو امر به معروف میکنی ولی خودت در خفا گناه میکنی؟
الف: عزیزم من فقط یک نمازم رو نمیرسم بخونم اینها دارن فحشا میکنن آقا! اینها جامعه رو به فساد میکشن!! اون خانومایی که میبینی من باهاشون هستم همه رو صیغه میکنم. این امر اصلا گناه نیست. سنت پیغمبره!
ب: من هیچ وقت کسی رو مجبور نکردم که اونجوری که من میگم زندگی کنه. فقط سعی میکنم بگم اینجوری میتونیم قشنگتر زندگی کنیم. انسان بیگناه، پاک زندگی میکنه و برای خدا زندگی میکنه. و من توی زندگی شخصیم ممکنه نتونم بهترین بندهی خدا باشم. همچنین بحث زندگی شخصی و شخصیت من از بحث عقایدم جداس.
ج: من هم گناه میکنم، من که معصوم نیستم ولی این که میگم درسته. همه باید اینجوری زندگی کنن تا آقا ظهور کنه. فکر میکنی اگه این فاحشهها تو خیابون اینجوری لباس نمیپوشیدن، من بندهخدا به گناه میافتادم؟(به مفعول دیدن خود در این گزینه توجه کنید)
----------------------------------------------------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر