من: خاله جان! من تصمیم گرفتم دیگه به نصیحتهاتون گوش بدم، بچهی خوبی بشم و دست از این کارهام بردارم.(منظور: داشتن دوست دختر)
خاله: آفرین خاله جان!
من: تصمیم گرفتم دیگه ازدواج کنم.
خاله: الهی قربونت بشم من که از اول میگفتم.
من: البته ازدواج موقت ها! (همراه با :D و خندهی شیطانی)
خاله: خاله جان نکن اینکارا رو زشته. چرا دست از این کارات برنمیداری؟
من خطاب به خودم(در حالی که صحنه سیاه میشود و فقط نور روی من افتاده): آخه چه فرقی داره؟ مشکل شرعی هم که نداره. شاید فرقاش عروسی گرفتن باشه!
زیر نویس: یک دوست دانمارکی توی سفر میگفت که توی دانمارک جفتها میتونن برن رابطهشون رو ثبت کنند. حالا به نظر من این ازدواج موقت چیز خوبیه. حداقل برای ما که اگه بخوایم یک شمال با دوست دخترمون بریم باید کلی ترس و لرز داشته باشیم.
به زودی در همین مکان: راهنمای ازدواج موقت یا چگونه گیر پلیس نیافتیم
خاله: آفرین خاله جان!
من: تصمیم گرفتم دیگه ازدواج کنم.
خاله: الهی قربونت بشم من که از اول میگفتم.
من: البته ازدواج موقت ها! (همراه با :D و خندهی شیطانی)
خاله: خاله جان نکن اینکارا رو زشته. چرا دست از این کارات برنمیداری؟
من خطاب به خودم(در حالی که صحنه سیاه میشود و فقط نور روی من افتاده): آخه چه فرقی داره؟ مشکل شرعی هم که نداره. شاید فرقاش عروسی گرفتن باشه!
زیر نویس: یک دوست دانمارکی توی سفر میگفت که توی دانمارک جفتها میتونن برن رابطهشون رو ثبت کنند. حالا به نظر من این ازدواج موقت چیز خوبیه. حداقل برای ما که اگه بخوایم یک شمال با دوست دخترمون بریم باید کلی ترس و لرز داشته باشیم.
به زودی در همین مکان: راهنمای ازدواج موقت یا چگونه گیر پلیس نیافتیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر