۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

نفرین از نوع خودش

لعن الله قاتلیک یا ندا
لعن الله قاتلیک یا سهراب
لعن الله قاتلیک یا شُباب الوطنی

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

بوسه‌ی قانونی یا یواشکی؟

در پی انتشار جمله‌ی زیر از آقای گی دو مو پاسان نویسنده‌ی فرانسوی:

“A legal kiss is never as good as a stolen one”

- Guy de Maupassant

اعلام می‌کنم که:
آخه این آقا تو فرانسه! چه تصوری از ج.ا داشته؟ و چه می‌دونسته که وقتی بوسیدن غیر قانونی باشه، زندگی چجوریه؟
وقتی یک جایی زندگی می‌کنین که هنگام بوسیدن توی یک اتاق تنها هم ممکنه سایه‌ی شومی رو روی سرتون حس کنین، دیگه این حرف آقامون گی‌دوموپاسان عزیز معنی نداره.

پ.ن. البته بنده لذت آنارشیستی رو که از در آغوش کشیدن، درست وسط ۴راه ولی‌عصر، بردم، منکر نمی‌شم.

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

رهنمود‌های کنش خشونت پرهیز


موارد زیر ترجمه‌ای است از Nonviolence_Guidelines.doc کاری از:

مرکزکنش و استراتژی خشونت پرهیز کاربردی- CANVAS

www.canvasopedia.org


۱- ما به کسی آسیب نمی‌رسانیم، و در واکنش به خشونت تلافی نخواهیم کرد.

۲- ما راستگو و درست‌کار خواهیم بود و با هر فردی با احترام برخورد خواهیم کرد، بخصوص با ماموران قانون.

۳- ما احساسات‌مان را بیان خواهیم کرد ولی به کینه پناه نخواهیم برد.

۴- ما برای مردم پیرامون خود هشدار خواهیم بود و یاری مورد نیاز را فراهم خواهیم آورد.

۵- به عنوان حافظان صلح دیگران را از توهین و خشونت حفظ خواهیم کرد.

۶- در جریان تظاهرات ما نخواهیم دوید و حرکات تحریک برانگیز نیز نخواهیم کرد.

۷- اگر یک تظاهر کننده را در حال تحریک کسی ببینیم، برای آرام کردن اوضاع پا درمیانی خواهیم کرد. اگر تظاهر کنندگان خشن بشوند، و ما نتوانیم شرایط را آرام کنیم، پا پس خواهیم کشید.

۸- ما دارایی کسی را نمی‌دزدیم و به آن آسیب نمی‌زنیم.

۹- ما هیچ سلاحی حمل نخواهیم کرد.

۱۰- ما هیچگونه الکل یا مواد مخدر را جز برای مداوا حمل نخواهیم کرد.

۱۱- ما پیمان‌هایی که با دیگر تظاهرکنندگان داریم را نگه می‌داریم. در شرایط عدم توافق جدی، پا پس خواهیم کشید.

۱۲- ما مسئولیت عمل خشونت پرهیز خود را می‌پذیریم، برای فرار از عواقب کارمان به دروغ یا فریب رو‌نمی‌آوریم.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

به خیابان آمدن، نمایش شماره و یک پیشنهاد

در یک وبسایت آموزش مبارزه‌ی خشونت پرهیز در مورد تظاهرات آمده است:
The value of demonstration as a method of nonviolent struggle is often misunderstood, if not fit within a wide strategy. Demonstration message is often just a number (of present protesters), which is more likely to be below the organizer's expectation, while the visual message is VIOLENT CONFLICT (for some reasons photos or videos of police brutality and few demonstrators throwing bricks are mostly the choice of media editors).

به طور خلاصه: ارزش یک تظاهرات فقط در نشان دادن یک عدد(تعداد افراد) است. در حالیکه معمولا تصاویر منتشر شده از تظاهرات، تصاویر برخورد مردم با نیروهای گارد است.
----------------------------------------------------------------------
کسانی که مردم را هر روز به تظاهرات دعوت می‌کنند باید بدانند که با این کار هزینه‌ی زیادی بر دوش یک جنبش می‌گذارند و باعث کم شدن روز افزون اعضای آن جنبش می‌شوند.
هر کاری که بتواند عدد ما را بزرگ جلوه دهد می‌تواند جایگزین به خیابان آمدن شود. ما به عنوان نسل جوان باید کمی هم خلاقیت به‌خرج بدهیم و راه‌های خلاقانه و کم هزینه‌تر را پیدا کنیم.

یک پیشنهاد:
می‌شه یک گروه از دوستان پایه(ترجیحا گروه مختلط باشه بهتره) تشکیل بدیم، و بریم در خونه‌ی مردم رو با خواست خودشون رنگ کنیم. خوب رنگش هم که دیگه معلومه سبز.
البته نمی‌دونم واقعا چقدر توی مناطق آپارتمان‌نشین همچین چیزی امکان پذیر هست ولی معمولا با یک هماهنگی قبلی می‌شه کارها رو هماهنگ کرد. سعی کنین اول سراغ خونه‌هایی برین که درهاشون رو می‌شه زودتر رنگ کرد و بیشتر توی چشم میان. حتی رنگ کردن ساختمون رو هم می‌شه تصور کرد.
حالا تصور کنین یک کوچه رو که ۸۰٪ درهاش رنگ سبز دارن.
می‌تونین کمی هم پول رنگ رو به عنوان اعانه از صاحب ملک بگیرین. حتی کمی بیشتر که بشه برای هزینه‌های بعدی استفاده بشه.
اگه این کار توی مناطق پایین شهر انجام بشه هم ثوابش چند برابره. برای این‌که اونجا ممکنه مدتها پول رنگ کردن در خونشون رو نداشته باشند و این کار باعث اتحاد هم می‌شه.
این نکته رو هم توجه داشته باشین که چون دور هم هستین و می‌گین و می‌خندین، کار سخت نیست.

حالا این فقط یک ایده‌ی خام هست ولی دنبال راه‌های قشنگ‌تر و کم‌هزینه و کم‌خشونت‌تر باشید.

ما چقدر بی‌شماریم چقدر تنها؟

امسال عید وقتی توی فرودگاه شیراز بودم، به قسمت اطلاعات رفتم که چند خانم جوان در آن نشسته بودند، تا سوالی بپرسم.
از همین نسل انقلاب بودند، با لباس‌های معمولی اداری ولی مرتب و زیبا.
از خانمی که تلفن صحبت نمی‌کرد پرسیدم: پرواز مشهد تاخیر داره؟
گفت: ٬در قلب تاریکی٬ رو می‌خونی؟
کمی گیج شدم. به کتاب توی دستم اشاره کرد. (در دل تاریکی نوشته‌ی جوزف کنراد)
لبخندی زدم و گفتم آره.
گفت: نه تاخیر نداره.
رفتم نشستم و هی دلم می‌خواست بروم و باهاش دوباره صحبت کنم. ولی به چه بهانه‌ای؟دلم نمی‌خواست حرف کلیشه‌ای‌ بزنم.از آن حرف‌هایی که زمان پدر و مادر‌های ما به‌درد می‌خورد ولی الان دیگر بوی گند می‌دهد.
خیلی حال کرده بودم. فکر می‌کردم ما تنها نیستیم. ولی کِی همه می‌فهمیم که چقدر تنها نیستیم؟
با خودم می‌گفتم: پس کی ما همدیگر را پیدا خواهیم کرد؟
امروز یاد اون روز افتادم و می‌بینم که نسل ما دارد خودش و هم‌گروهی‌هایش را پیدا می‌کند.
ما بیشماریم.
ما در این هیاهوی وحشتناک همدیگر را پیدا کردیم و هر اتفاقی بیافتد، دیگر ما تنها نیستیم